شیرین کاریهای سروش
1387:
مریم:
مصاحبه....
سلام
زمان : ۸ اسفند ۱۳۸۷ ساعت ۱۶:۳۰
مکان: خونه ی خودمون
حالت: کلی دلت گرفته
چرا؟؟؟ اصلا نمی دونم!
موزیک متن : آهنگ پیور لاو . آرش.
وا ؟؟!!! چه مرگته خب دختر؟؟؟
والا نمی دونم
آخه چی کم داری؟؟؟
به خدا هیچی الهی شکر همه چیز خوبه!
پس چی؟؟؟
نمی دونم دلم میگیره
همیشه؟؟
نه گاهی وقتها این روزا بیشتر
وا؟؟ چون حتما عیده و باید خوشحال باشی نه؟؟
ای بابا طعنه نزن اصلا حوصلشو ندارم
خب می خوای با زندگیت چیکا کنی؟؟
نمی دونم
خب همین اذیتت میکنه دیگه
آره خب می دونم چیکار کنم؟؟؟
از من می پرسی ؟؟
پس از کی بپرسم؟؟؟
از خودتم می تونی بپرسی
مسابقه هفته است؟ واای اصلا نخند که حوصلتو ندارم جون خودت...
ببین نکن اینجوری عزیز من مریم من خواهش میکنم نکن با خودت اینجوری حیف نیست حالا که همه چیز جوره شوهر بچه و زندگی داری که دوستشون داری اینجوری خودتو نابود کنی؟؟
میدونم سعی میکنم اما دست خودم نیست
نه .نشد همه چی دست خودته به من که نمی تونی دروغ بگی
آخه ...می دونی یه کسایی رو دوست داشتم براشون احترام قائل بودم تو زرد از آب در اومدن
خب .جهنم حالا باید خودتو نابود کنی؟؟
نه ولی خب
ولی خب نداره پاشو یه آب بزن صورتت..وضو بگیر..نماز بخون ..آروم میشی پاشو گل من..
باشه الان میام جلو آینه میبینمت...
این مصاحبه ی مریم بود با مریم...........خودم بودم که باید مشکلاتم منطقی با خودم حل میشد
یا حق!!!
دوستت دارم....
سعید دوستت دارم و باید بدونی که فقط من و تو مهمیم توی زندگی
پدر همه رو صلوات...........
چه عشقی از من و تو خالص تر که من تو رو به خاطر خودت
و تو من رو به خاطر خودم خواستی؟؟؟؟؟؟؟؟
دیگه هیچی در این مورد نشنوم لطفا
یه بوسه خوشکل عشق تقدیم به همسر گلم که دیگه از این حرفها نزنه....
This Was Just Meant To Be
You Are Coming Back To Me
Cause, This Is Pure Love
Cause, This Is Pure Loveدستت درد نکنه آرش چون مثل روزهای اول آشنایی باز هم سلول سلول من با این آهنگ رقص عشق کرد....
یا حق!!!!
1388
مریم:
شهر بازی بزرگی به نام دنیا...
...........
نمی دونم
نمی گم آمدم افسرده و دلتنگیم نه
اتقافا شاید من از خوشبختهای عالمم الهی شکر جونکه سالمم
بجه ی سالم و خوبی مثل سروش دارم
الهی شکر
و شوهر گلی مثل سعید
اما خب به اصل دنیا بد بینم متاسفانه
نمی دونم چرا ما این همه با زیچه ی دنیا شدیم
عجیب داره بازیمون میده
نه اینکه نا امید یا افسرده باشما
نه اصلا
اما خب خیلی به پوچی دنیا فکر میکنم و اصلا به این که چرا امدیم و
چی می خواییم؟؟؟
..........
انتظار بارش باران در روزهای پرمشغله !
این روزهای ما پر از انتظار و اظطراب و تنش و مشغله و .... است !
[ دوشنبه 10 اسفندماه سال 1388 ] [ 16:06 ] [ مریم و سعید ] [ 0 نظر ]
هشتادمین ماه وبلاگ !
اسفند ماه هشتاد و نه - هشتادمین ماه جاری بودن حضور مریم خانوم در لحظات منه ! حضورش رو با همه ی مشکلات و عشقها گرامی می دارم !!