مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

بعد از ظهر زنانه ی مریم....

آقای خانه بادوتا مرد کوچکم

رفتند بیرون

من  تنهام

دنیایم کاملا زنانه است

چای مورد علاقه ام را دم میکنم

یک دسته ی کوچک نعنا  اضافه میکنم

کنار میزی که  ترمه ی مادر بزرگم 

پهنه و

 مامانم سجاده ی عقدم کرده بود 

 مینشینم

به بافت  ترمه ی  قدیمی خیره میشوم

و تصور میکنم صورت ماه مامانم رو وقتی

عروس بوده و سر این سجاده نشسته

چشمم رو بارون میگیره....

عطر جای و نعنا را هووورت میکشم

فاتحه ای نثار روح مهربانش میکنم♥♥


صدای آهنگ زیبای بی بی جون قصه بگو

از استاد محبوبم علیرضا افتخاری 

پخش می شود 

و  به عمق

جانم  مینشیند....

چقدر نیاز دارم به 

این خلوتها.........


بی بی  جون قصه بگو....بلکه  خوابم ببره......


بعدا نوشت.:صدای افتخاری روح و ذهنم را نوازش میدهد......


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد