مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

آرزوی خفته...

امروز به سایت یه خانوم وکلیل گذرم افتاد

و یادم امد چقدر آرزو داشتم یه روز وکلیل دادگستری باشم

و احساس می کردم که میتونم موفق باشم 


اما شاید   تنها موردی که  از بابا دلگیرم همین باشه 


مانع شد و گفت : بابا خطر داره و پر از استرس

نمی خوام با کسایی که نباید برخورد داشته باشی ...


و من نرفتم ...

امروز این آرزو بیدار شد

ویادم آمد  چقدر دوست داشتم وکالت رو...



پ.ن:fakery  ....



گاهی

گاهی یک کلام بیجا 

یک نگاه بیجا 

یک حرف بیجا 

همه چیز را ویران می کند..... 

فکرت راُ- نگاهت را - امیدت را ... 

و بالعکس

خداوندا چنین مباد...

زمستانی سرد بود  

و کلاغ غذا نداشت  

به بچه هاش بده  

پس 

گوشت بدن خودش رو می کند  

و به بچه ها میداد تا سیر بمونند 

زمستان تمام شد و کلاغ مرد 

ولی  

بچه ها گفتند : چه خوب شد مرد ... 

راحت شدیم از این غذای تکراری..... 

آخ که چه تلخه حکایت ه ما و بچه هامون.....

تا ابد جاودان..

 

««عزیزم  

بر من لبخند نزن  

 اگر در دل برگ ریزان  

  بهار  را   تبریک بگویم  

    بهار وجودت تا ابد گلباران.. ..»»

 

آبان ماه ۸۳....یادش به خیر 

 

خسته نباشی!

مریم خانوم مامان 2 تا بچه بودن خیلی سخته ! خسته نباشی !

بعد از ظهر...

وقتی تمام روزت رو به کارهای خونه میگذرونی

وقتی بعد از ظهرت رو به امور بچه ها

و حتی سرخ کردن بادمجان!! سپری می کنی

باید باور کنی که

یه دوران سکون و در جا ماندن ه تازه شروع شده

بپذیرش

به قول بابا

اگر در هر مقطعی از زندگی شرایط جدید رو قبول

کنی همه چیز راحت تره ..دیگه به قبل و بعد نگاه نکن...

یه کم برام سخته

مریم یعنی تلاش

احساس زنده بودن

یه آب روان که یه جا باشه

می گنده

اما چاره ای نیست

باید ساخت و از این مراحل گذشت ....

یا حق!



بعد نوشت :راستی چرا من نمی تونم با فیس بوک ارتباط برقرار کنم؟؟

یه چرخی می زنم اما جذبش نمی شم...چرا؟؟

بغض...

عاقبت بغضت ترکید

چه زیبا هم

دوست داشتنی

آرام

قطره قطره

بیار

بیار

و آرامم کن

رحمت الهی

اولین بارون پاییزیتون

مبارک....

زمین لرزه ..

آقایون عزیز کم هر دم تن و ذهن ما رو می لرزونن

با این وضعیت قشنگ ه !! مملکت

خدا جون هم قربونش برم

زمین و شهر رو می لرزونه

زیر پاهامون

خدایا تو لطف و رحم کن...



پدر و مادر...

همیشه از بابا شنیده بودم

که سیا*ست پدر و مادر نداره !!


و متنفرم از بحث در موردش


از سعید جون هم می خوام که دیگه

دنبالش نره مثل اوایل آشنایی مون که

ازش خواستم دیگه روزنامه های این جوری

مطالعه نکنه ....


پ.ن:دور و برمون داره خالی میشه ..همه دارن میرن ..ما می مونیم و وطنم ایران!


آوار...

راستی راستی مملکت داره رو سرمون آوار میشه

و هیچ فریاد رسی هم نیست ...

خدایا مددی..