شهر ما......

 

شهر ما دهکده ی کوچک تنهایی ماست ...... 

 

و چه پوچ است زندگی آدمیانی که هر روز دلخوش اند به دکه ای کوچک که آن را آب و جارو نمایند تا مردانی با گردنهای باریک و صورتهای استخوانی و زنانی با چشمهای بی فروغ و دستان پینه بسته به معاوضه ی سکه های براق و اسکناسهای گوشه پریده با چند تکه پارچه ای دلخوش باشند. 

 

کاش میشد پر کشید تنها و بی دغدغه بی انکه دلوپس فردایی .. کس یا کسانی بود.. 

 

یا حق!!!!!