آقای خانه بادوتا مرد کوچکم رفتند بیرون من تنهام دنیایم کاملا زنانه است چای مورد علاقه ام را دم میکنم یک دسته ی کوچک نعنا اضافه میکنم کنار میزی که ترمه ی مادر بزرگم پهنه و مامانم سجاده ی عقدم کرده بود مینشینم به بافت ترمه ی قدیمی خیره میشوم و تصور میکنم صورت ماه مامانم رو وقتی عروس بوده و سر این سجاده نشسته چشمم رو بارون میگیره.... عطر جای و نعنا را هووورت میکشم فاتحه ای نثار روح مهربانش میکنم♥♥
صدای آهنگ زیبای بی بی جون قصه بگو از استاد محبوبم علیرضا افتخاری پخش می شود و به عمق جانم مینشیند.... چقدر نیاز دارم به این خلوتها.........
بی بی جون قصه بگو....بلکه خوابم ببره......
بعدا نوشت.:صدای افتخاری روح و ذهنم را نوازش میدهد......
|