مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

جای پای یک فرشته.....

دلم گرفته است

دلم گرفته است

به ایوان میرم

و انگشتانم را بر پوست

کشیده ی شب میکشم

چراغهای رابطه تاریکند

چراغهای رابطه تاریکند

کسی مرا به میهمانی

گنجشکها نخواهد برد،،،،،،،،،،

کسی مرا به افتاب معرفی

نخواهد کرد.........

چه خوب که......

خدایا آرامم میکند

چشم به چشمش می دوزم

درد و دل میکنم

آرامم می کند

آب برآتشم میریزد

مرا می برد تا ساحل آرامش

قدر دانی

سپاس

شکر گزاری

انگار وزنه  های پایم کنده شده

بی وزن شده ام

سبکم

آرامم.......

دیگر دلم نمی لرزد


ذهنم آشوب نیست

به یک فنحان چای دعوتم میکند.....

دلم را آرام می کند

چطور؟؟؟؟

2.5 ساعت  گپ زدیم!!!

خدایا از من نگیرش

بابا دوستت دارم........


تا کی؟

خدای من دارم

خفه

میشم

از

دلتنگی........

تا کی !؟ تظاهر کنم واسم تموم شده!؟

ارزشمند ترین....

آقای خانه

تا همیشه ممنونم بابت

زیباترین هدیه ی دنیا

نقاشی پرتره ی مامان...

ممنونم آقا ی خانه

مرا ببخش اگر .......

گاهی.......


پ.ن:زمانه به من آموخت مهم نیست دیگران در مورد تو چه فکری می کنند !!!!!

مهم حال لحظه ی توست

خوشبخت ترین آدم را نمی شناسم

اما بدبخترین کسی است که بخواهد همه را

راضی نگه دارد........

انرژی مثبت

بعضی جمع ها پر از انرژی مثبته

خدایا ممنونم....

دوری و .......

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

خواب...........

خدای من

می خواستی چیو بهم یاد آوری کنی؟

بیدار می شوم

هستی

بوسه بارانت می کنم

کنارت سجده ی شکر میگزارم

خدایا منو ببخش

ببخش اگر ناشکری کردم

سپاسگزارم.........،

سعی می کنم نمیشه

باور کن می خوام نبینی دلتنگم نمیشه

باور کن می خوام نبینی چقدر دلم هواتو کرده نمیشه

مامان جات خالیه

مامان جای خالیه ویلچرت دیوونم کرده

مامان بغضهای یوایشکی پیر مرد پیرم کرده

مامان اشکهایی که توی اتاقت میریزم تموم نمیشه

مامان امسال بهترین عیدی عمرمو گرفتم

خونه ی اخرتم رو کنار تو

توی خونه ی خودت از بابام عیدی گرفتم

گفتم بابا اگر دوستم داری اونجا رو بهم بده

گفت بابا زبونم نمی چرخه

قلمم پیش نمیره

گفتم بابا اون خونه آرامش ابدی منه

اونجا هم همسایتم ...همخونت میشم...

شاید بتونم جبران کنم همه ی عصر های دلگیری رو که تنها پایین موندی

و من به دنیای لعنتی دلبستم

.....

مامان دارم مثل بارون بهار میبارم...

چه خوبه که اشکامو نمیبینی .....

امسال بهار خدا به خاطر تو بارون زد

می دونم

می خواست دلت نگیره قربونت برم .......

مامان میام پیشت

بابا قول داده اجازه بده من تو بغلت بخوابم.......

ولی دعا کن

اول بچه هامو بزرگ کنم

مامان نمی خوام غم داشته باشن

از نبودن من.....

چه پست غمگینی......

منو ببخش مامان...

عزیزم نبودنت

غمت

صبورم کرد

مهربونم کرد

یادم انداخت دنیا فانیه....


مامان خوابت آروم.....

سفرت خوش......


این یک سال کنار تو بزرگتر شدم

خیلی چیزها دیگر مهم نیست

و این خوب است...خوب....

دیگر ظواهر مهم نیست

این ظواهر را گذرانده ام

خاطره های دیروزم امروز ارزوی بعضی ها بوده

و این خوب است....خوب.....

خدایا سپاسگزارم.....

از صمیم قلبم


پایان 93

آخرین لحظات سال 1393

بهترین اروزها رو برای همگان دارم.