ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
ساعت ۸:۳۰
باید داخل یه جلسه مهم
باشم با عجله راه میوفتم
دیر شده
ساعت ۸:۳۵ رسیدم نزدیکهای محل جلسه
همونطور که پیش بینی میکردم جا پارک نبود
یه کم پایینتر چشمم به تابلویی میخوره که نوشته
«پارکینک اختصاصی مجتمع تجاری فلان ،ورود افراد متفرقه اکیدا ممنوع!»
اتفاقا منم متفرقه بودم ...
اما خیلی عجله داشتم
وارد پاکینگ شدم نگهبان افغان بود با صدای نسبتا بلندی گفت
کجا؟
گفتم جا پارک میخوام
گفت نمیشه اختصاصیه
ماشین پشت سرم بود یه ذره رفتم جلو که ماشین عضو وارد پارکینک بشه
یه نفر نگهبان رو صدا کرد
حسن یا سو استفاده نمیدونم
پارک کردم یه جا پارک خوب !شماره ۸ ،قسمت وی ای پی!
از پارکینگ زدم بیرون ...نهایت خودخواهی ،آخر بیشعوری .می دونم.
کارم انجام شد،به موقع رسیدم ،جلسه تمام
داخل پارکینگ نگهبان با لبخند ! اومد کنار پنجره ....
گفت خواهرم ،من در کشور توپناه آورده ام ،اگر دوربین میدید منو جریمه میکردند ،
گفتم ببخشید مجبور بودم ،شماره کارتتو بده واسه یه شیرینی.
گفت من پول نمیخوام ،فقط زود برو ،نانم آجر نکن ...
بله مریم خانم با پول نمیشه این درجه از خودخواهی رو خرید
عذر خواهی ،تشکر ،زدم بیرون
بی حوصله داشتم بر میگشتم
در پارادوکس همیشگی این روزها
دلتنگی های پالسی گاه و بیگاه و مقاومت در مقابلش. !
که زنگ نزنی ،سراغ نگیری و عادت کنی به دلتنگی.
ماشین جلویی توجهم رو جلب کرد
یه لیوان کاغذی نوشیدنی
یه سیگار روشن
که سعی داشت هر پکشو حتما از شیشه
بیرون بده
که احتمالا ماشین و لباساش بوی سیگار نگیره
منم دیدم اینهمه حالش چیله و خوش
اصلا بوق نزدم
عجله نکردم
اون قسمتی که تا بزرگراه فقط جای یه ماشین بود
اصلا حالشو نگرفتم
گفتم بذار از صبح و قهوه و سیگارش
نهااایت لذت رو ببره ...
وقتی اون افغان خوش ذات با زیبایی با من برخورد کرد
من هم باید این زنجیره رو تقدیم اون جوونی میکردم
که توی حالش خودش بود و
دوست نداشت
عجله کنه
تا
بوی سیگار روی لباس وماشینش بمونه .....
حال خوب زنجیره اس ...اونو قطع نکنیم .
خیلی عالی
آدمهای با برخورد خوب نصیبت بشه
سپاس از مهربونی شما