سلام ؛ بازم شبای تابستون و بی قراری برا فرداها و یا خدا خدا کردن ، نمی دونم چکار کنم از یه طرف فشار خونوادم برا خواستگارا و از یه طرف من و سعید و وضعیت اونو و اجبار برا مطرح کردن دوباره ..یا خدا!!! فقط برامون دعا کنید چون قراره شنبه باز مطرح کنن مامان سعید ، قراره زنگ بزنن….آخ که چقدر مامان سعید رو دوست دارم و از شخصیت ایشون خوشم میاد ..برا تمام دختر خانمای دم بخت آرزو میکنم یه مادر شوهر گل مثل من داشته باشن ..اما نه یه شوهر مثل من ..چون حسودی میکنم و سعید فقط مال منه چه لوس نه؟؟؟؟
و این قسمت فقط برا دوستای گلم دختر خانومای عاشقه که قصد رد کردن خواستگارای بخت برگشترو دارن :::
اول از همه راحت میتونید از شغل طرف ایراد بگیرید ..و بگید نه این مثلا با زن خیلی سر و کار داره و عاقبت نداره و یا نه مثلا در آمدش کمه ….ساعت کارش زیاده و همش بیرون از خونست کم میبینمش و زندگی سرد میشه …..بعد از ماشین اگر نداره که فبها اگر داره از مدلش اگر پایینه بگید نه جولو فامیل زشته اگر بالاست بگید جامعه بده دخترا اذیت میکنن… بعد خونه اگر پیش مادر شوهرید که فبها تا میتونید ایراد بگیرید اگرم نه ..بگید اول زندگی و زد و خورد و تنهایی واویلاست !!! بعد از تحصیلات کمتر و بیشتر از خودتون بده ..اندازه خودتونم بگید اون مرده باید با من یه فرقی داشته باشه ……بعد از قیافش از سر گرفته تا نوک پا و قد و ……اگر دوست زیاد داره رفیقبازه اگر نداره انزوا طلبه ……اگر اهل تفریحن خونواده خوش گذرون و بی قیدین اگر اهلش نیستن دل مردن و پریشون …..و آخر کارم از بابا و مامان گرفته تا خاله و عمو …..بابا چه میدونم دکترای خواستگار رد کردن گرفتم به خدا دیگه ….این راهنماییام خود دانید …دوستون دارم ..برامون دعا کنید ..یا حق!!!!
جمعه 6 خردادماه سال 1384 ساعت 02:17