| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
وارد مرحله ی سخت ۲۳ شدیم.
شاید آخرین باری که من از آقای خانه
شعری منتشر کردم حوالی بیست و اندی سال پیش بود
به حال و هوای حکایت دل......(شاید یه روزی قصه ی اونو اینجا نوشتم....)
این روزا سست شده دین من و باورمو
کم می بینم بغلم آدمای محترمو
این روزا دلخوشیام پودر شدن پوچ شدن
جایی هستم که دلممیخواست بههیچ وجه نرمو
این روزا پوول شده ریشه ی سست زندگی
چیزای زیاد میشه قربونی چیز کمو
کجا رفت سفره رنگین مامان ، مهر بابا
یه دل سیرندیدم خونه ی مادرمو
این روزا میگذره، فردا نداره تضمینی
ولی باز نمیشنوید این حرفای آخرمو
بی خداحافظی از کنار هم میریم یه وقت
می دیم از دست همهی فرصتای مغتنمو
قشگه سخن کز دل برآید
لاجرم بر دل نشیند.....
با پیشنهاد که نه
اقدام جدی برای معرفی به عنوان معاون وزیر در یکی از وزارتخانه های مهم
و البته مدیرکل یکی از گسترده ترین ادارات کل مواجم.
این روزها می گذرد ومن در روزهای آخر کاری به مدرسه بازخواهم گشت،
برای این نوشتم که بدانم دنیا بالا وپایین بسیاری دارد...
این روزها موش و گربه بازی
در تعقیب هم به تهران و شیراز در سفریم....
خدایا آرامشی، سکونی عطا فرما
دستغیب شیراز.