ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
مرز در عقل و جنون باریک است
کفر و ایمان چه به هم نزدیک است
عشق هم در دل ما سردرگم.......
هیچ امری جز خود محال
محال نیست......
چ خوب ک اینجا رو تار عنکبوت گرفته
اصلا جاهای متروک انگار جاهای دنج تری ب نظر میان
دلم میخواد سرم رو روشنت بذارم
گریه کنم
و بگم اصلا همش تقصیر تو بود!
همش تقصیر خودت بود لعنتی جذاب!
رد اشکم سر شونت بمونه
زیر چشمی از همون نگاههای لعنتیت بهش بندازی
و آروم لبخند بزنی و بگی
دیووونه!
گاهی باید توی زندگی اصلا غلط کنی! میفهمی؟
چند بار زنده ای که همش کا درست رو انجام بدی؟ اصلا توی زندگی گاهی
غلط کن!
بعد هم نگو غلط کردم
بگو خوب کاری کردم! حتی ب غلط!
آدمیت رو زیر سوال نبر
روی دیوار اتاقت بنویس
من نه عروسک خیمه شب بازی دیگرونم
نه رباطم
نه ماشین خودکار
من انسانم!
و میخوام زندگی کنم
تصمیم بگیرم
اصلا غلط کنم!
دیگه نمیخوام ایکس بگه آفرین
ایگرگ بگه احسنت !
اصلا
همش تقصیر تو بود
حتی ب غلط!
بدترین مصیبت برای یک انسان این است که خدا عقل را از او بگیرد و بد و وارونه ببیند....
چوب خدا صدا ندارد....
تقریبا
هیچ برهه ای
از زندگی
چنین صبور نبودم.....
از جان مایه گذاشتم
خدایم مددی........ ♥
کاش زندگی پوکساید سر خود بودیعنی آرامش سر خودامروز یکی از بچه ها از خواص قرص پوکساید میگفت
آرزو کردم کاش زندگی این خواص را بدون نیاز به دارو به همه هدیه میداد.
*متاسفم که تحمل تحقیر ندارم
- کار تهران خیلی پیچیده هست
کودیان
به طرز عجیبی دلم میخواد ترانه های قدیمی گوش کنم
صبحت بخیر عزیزم، کاغذ سفید،. چشماتو واکن و ببین,، گشیمون، کویر، سراب، بازار مکاره و...
زیارت آل یاسین...
عاشق شدنها، فارغ شدنها....
دلم تنگ خیلیهاست
امین، خاله قمر، جهانگیر، بی بی، سمیرا، حاج خانوم، فهیمه و...
هر اسمی که از ذهنم می گذره مهر تاییدی بر پوچ و بی وفا بودن دنیاست
غره شدن برای چی؟ به چی؟ حرص برای چی؟؟
سال آرام اداری را پشت سر گذاشتم و درجا زدم
اما پشیمان نیستم
امسال نوروز با با خیلیها تماس تلفنی داشتم تقریبا به همه ی بزرگان فامیل و استان و شهرمان مکالمه داشتم (استاندار، شهردار، مدیرکل و....) اما یک نفر پاسخم را نداد، آقای سیصد تومانی! طلبش باشد...
دلتنگ مادرم هستم
با اینکه دیشب و پریشب کنارش بودم!
حسابی بچه ننه شدم انگار
چقدر خوبه که کار تهران رفتن را به حال خودش رها کرده ام و سپرده ام به تقدیر...