ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
سلام بچه ها ....
شکر خدا اگر چشم نکنم من و سعید داریم خیلی خوب با هم زندگی میکنیم ..
امشب با سعید رفتیم خرید و اگر چه من نتونستم به هیچ عنوان مثل دوران مجردیم خرید کنم اما خیلی خوشحالم که خدا به من گلی مثل سعید رو بخشیده و این برام همه چیزه ...و امیدوارم که روزی برسه که ما بتونیم مثل الان خوب و شاد و همچنین در رفاه مالی بیشتر و صد البته ان شا الله از راه حلال زندگی کنیم ...
خیلی عاشق سعیدمم . امیدوارم این عشق روز به روز گرم تر باشه...
راستی بچه ها امشب اولین غذای جدی زندگیمو سوزوندم ....غذا که نه شلغم سوزوندم ..اونم خیلی بد جور ..هاهااها ....برامون هم خنده دار بود و هم خوب ناراحت شدیم ...
بچه ها تورو خدا اینارو بخونید مربوط به ماههای اول آشنایی منو سعیده و خودتون قضاوت کنید که قسمت چه ها که نمیکنه ......
مریم هستم با سلام به همه دوستانی که قصد کمک به امری محال دارند.. | |
میگم شاید اولین مورد مشترک من وسعید همین سقف باشه .....اما فقط منو اون زیر یه سقف مشترک جا میگیریم اون هم آسمونه !!!!! | |
![]() |
![]() |
| |
دوشنبه 30 تیر ماه سال 1382 | |
سلام . من مریم هستم ! | |
عشق ! سعید خودشو گفته . من فقط دوستش دارم ! اون هم یه کم! به خودش گفتم چقدر !! من و سعید زیر یک سقف !! محاله محال !!! امشب بهش گفتم . اما گفت میخاد بجنگه! خسته می شه می دونم ... اما باز هم امید به خدا ... می گم شما کمکمون می کنید !؟ | |
![]() |
میبینی امری محال ...صورت گرفته...پس فقط ..یا خدا......
خلاصه زندگی تلخ و شیرین با همه ..
اما سعید من عسله ...(هاهاها..)چه لوس نه؟؟؟؟
یا حق!!!!!!!!!!