ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
8 سال پیش در همین فضا خدای مشترک من و مسبح را لمس کرده بودم
من بودم و پسرک و آقای خانه!
وارد میشوم این بار با فندق!!
خدای من آوای آرام پیانوم
موزیک مخصوص کلیسا
عطر خوب فضا
باز هم لمس خدای مشترک من و مسبح!!!
شمع روشن میکنم
کنار عکس مریم مقدس!!!
غرق در حال و هوای خودم
بیخیال پسرک
حتی بیخیال فندق
عمیق نفس میکشم
آرزوهایم را مرور میکنم
بعد عکسهایم را میبینم
آقای خانه گرفته و من در حال و هوای فقط خودم!!
آقای خانه کنار کلیسا با دختری اسپانیایی تبار به نام آینا گرم صحبت است
به جمع آنها میپیوندم
کمی گپ میزنیم
دخترک بسیار شوخ طبع است و با دوست پسرش ویکتور سفر میکند
و من سر به سرش میگذارم و توصیه میکنم هرگز ازدواج نکند و از زتدگی لذت ببر د
نگا ه آقای خانه سنگین است و من کنار چشمی رد میکنم!!!!
3 روز بعد آینا و ویکتور دو روز مهمان ما و شیراز هستند از ترانسفر ترمیتال گرفته
تا محل اقامت و گشت تخت جمشید و غذا .....
ما ایرانیان مهمان نوازیم!
شب قدر
حال و هوای زیارت
فندق و پسرک در حال جنب و جوشند.....
دعا شروع شده
دلم پرمیکشد آرام آرام زیر لب نجوا میکنم
برای خودم ...عزیزانم
پسرک
فندق
عاقبت به خیریه بابا و آمرزش فرشته ی پر کشیده ی زندگی ام....
به یاد اشکهای مادری می افتم که نگران بود و دیروز با تلفن از حرم امام رضا التماس دعا داشت ...
دلم میگیرد اشک میریزم و برایش دعا میکنم''
باران شروع به باریدن میکند...
خدای من
چه حال خوبی!!!!
از مادرم شنیده بودم وقت باران وقت اجابت دعاست !!!
شب قدر و حرم امام هشتم و باران...
من هم با آسمان میبارم..
جای شما خالی......
دیشب شب متفاوتی بود.
گاهی فکر می کنی همه چیز تمام است.اما بهانه ها بسیارند.....