روزنامه دیلی ورث، می خواهید بدانید چرا تاکنون ثروتمند نشدهاید؟ دلایل زیر را بخوانید.
ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
گلیم بختی کسی را که بافتند سیاه
به آب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد
----------------
شدم به دریا ، غوطه زدم ندیدم در
گناه بخت من است این گناه دریا نیست
----------------
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
------------------
به سرو گفت کسی میوه ای نمی آری
جواب داد که آزادگان تهیدستند
-----------------------------
آن شنیدستی که در صحرای غور
بار سالاری بیافتاد از ستور
چشم تنگ مرد دنیادوست را
یا قناعت پر کند یا خاک گور
2 روز دیگه عروسی فرهاده (انشالله)
نمی دونم چرا این روزها اینقدر یاد جهانگیر ملکه ی ذهن من شده
من و جهانگیر نه مثل هم فکر می کردیم - نه مثل هم می پوشیدیم - نه همسن بودیم- نه ..............
اما اخیرا که طی 4-5 سفر بیشتر با هم دمخور شدیم شناختمان از هم بیشتر و دقیقتر شده بود و حداقل علاقه ی من به او بیشتر! یاد مشکلاتش می افتم و اینکه چگونه در جمعهای عمومی مثل یک جوان پرانرژی به همه شادی و روحیه می داد. یاد تعریفهایش ، بی ریا بودنهایش ، صمیمی بودنهایش و ....................
دلم گاهی بدجور برای جهانگیر و شوخیهاش تنگ می شه و این روزها بیشتر.....
بیشتر از 140 روز از سوگ فراق او می گذرد و بی تردید فراموش کردن این قضیه ناممکن و تحملش مشکل خواهد بود . اما مرگ هم مثل تولد از جمله پدیده هاییست که تقدیر خداوند بر آن موثر است و ما فقط نظاره گر!!
و هیچ تضمینی وجود ندارد که در روزگاری نزدیک هر کدام از ما پرواز به سوی حضرت دوست را پیشه ی خود نسازیم.............
پس کاش علیرغم همه ی دلتنگیها و سختیهای فراق ، آشنایان، شادی وصل عزیزی را نیز چون غم هجران نازنینی گرامی می داشتند.....................
روزنامه دیلی ورث، می خواهید بدانید چرا تاکنون ثروتمند نشدهاید؟ دلایل زیر را بخوانید.
آرا م گرفتم
انگار تمام این دغدغه ها
و
جان کندن های شب و روز
فقط
برای اثبات من به من بود
و
بس!!
آرام گرفتم
برای مرگی خاموش
مرگ قو.....
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی برکن که رنج بیشمار آرد
چو مهمانِ خراباتی به عزت باش با رندان
که دردِ سَر کشی جاناگرت مستی خمارآرد
شب صحبت غنیمت دان که بعد ازروزگار ما
بسی گردش کندگردون بسی لیل ونهار آرد
بهارعمرخواه ای دل،وگرنه این چمن هرسال
چونسرین صدگل آردبار و چون بلبل هَزار آرد