ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
2 روز دیگه عروسی فرهاده (انشالله)
نمی دونم چرا این روزها اینقدر یاد جهانگیر ملکه ی ذهن من شده
من و جهانگیر نه مثل هم فکر می کردیم - نه مثل هم می پوشیدیم - نه همسن بودیم- نه ..............
اما اخیرا که طی 4-5 سفر بیشتر با هم دمخور شدیم شناختمان از هم بیشتر و دقیقتر شده بود و حداقل علاقه ی من به او بیشتر! یاد مشکلاتش می افتم و اینکه چگونه در جمعهای عمومی مثل یک جوان پرانرژی به همه شادی و روحیه می داد. یاد تعریفهایش ، بی ریا بودنهایش ، صمیمی بودنهایش و ....................
دلم گاهی بدجور برای جهانگیر و شوخیهاش تنگ می شه و این روزها بیشتر.....
بیشتر از 140 روز از سوگ فراق او می گذرد و بی تردید فراموش کردن این قضیه ناممکن و تحملش مشکل خواهد بود . اما مرگ هم مثل تولد از جمله پدیده هاییست که تقدیر خداوند بر آن موثر است و ما فقط نظاره گر!!
و هیچ تضمینی وجود ندارد که در روزگاری نزدیک هر کدام از ما پرواز به سوی حضرت دوست را پیشه ی خود نسازیم.............
پس کاش علیرغم همه ی دلتنگیها و سختیهای فراق ، آشنایان، شادی وصل عزیزی را نیز چون غم هجران نازنینی گرامی می داشتند.....................