یار من رفت از بر من ، مقصـد او جـای دیگر
رفتـه او شـاید بیــابد عاشق و شیـدای دیگر
باز مـن دلتنـگ اویم گر چه دیدم بی وفایی
گرچه می دانم که دارد ،در سرش سودای دیگر
رفتـه آن آرام جانم ، کـاش می آمد دوباره
تا سکوت دشت دل را بشکـند غوغای دیگر
زندگـی شد در نگـاهم تیره و تار از غم او
کـاش او آید که یـابد ، زندگی معنای دیگر
باز چشمـانم به راه و باز هم غـرق نیــازم
باز هم شاید که بی او سررسد فردای دیگر
گفته او می آید اما در هراسم چـون بیاید
رفتـه باشد از تنم جان،یا نباشد نای دیگر
جمعه 3/11/82 - 12:33 شب
من در دلم در این شب سرد، یک عالمه خورشید دارم
یک عالمــه امیـد در دل ، بی اندکــی تــردید دارم
روییده در دل مریم عشق ، من یک گلستان شوق هستم
می دانــم او مــی آید آری ، چـون بر خدا امید دارم
جمعه 3/11/82 - 1:43 شب
من که میدونم سعید دیگه شایداینجا هم نیاد ولی خب باشه برا دل من و شما!!!یا حق
یکشنبه 26 بهمنماه سال 1382 ساعت 00:49
آخه چی شد یهویی؟؟؟؟؟:((
موفق باشی دوست عزیز
سلام چی شده ؟ می خوام ببینمت لطفا به من سر بزن بگو کی آن هستی کارت دارم
درود بر شما!
شما که نمیگویید چه شده است ولی بدانید که دل من همیشه باشماست و با نگرانی وضعیتی را که در وبلاگتان مینمایانید تعقیب میکنم. اگر دوست داشته باشید میتوانیم با هم صحبت کنیم٬ اگر خداوند بخواهد شاید بتوانم به شما برای رفع مشکلاتتان کمک کنم...
شاد باشید و با من تماس بگیرید... بدرود!
سلام
حال شما ؟!
چی شده مریم خانم ؟
مشکل چیه ؟
چی شده؟