ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
امروز که داشتم از زندگی و مسئولیت هاش
به مامانم شکایت می کردم
و می گفتم خسته شدم از این همه کار
و بچه داری و شاکی بودم
مامانم گفت:
مامان این بچه ها گل باغ زندگیتن
این همه شکایت نکن بهشون برس
و هیچی رو با اینها عوض نکن
جای زیباییت بر میگرده
جای روحت پر میشه
خستگیت از تن به در می ره
اگر خوب بزرگشون کنی مامان
چشم رو همه چیز و همه کس ببند
فقط به بچه هات برس
و مواظبشون باش
سعی کن دوتا گل خوب پرورش بدی
و بعد لذتشون رو ببری
گفت مامان کاری کن که بعد خدایی نکرده
با خودت نگی
ای دریغا
گذشت موسم گل باغبان ه خجل!!!
و من آویز گوشم کردم ...
الهی تا همیشه سایت رو سرم
باشه سایه سار مهر..مادر...
پ.ن1: بابا نفسم به تو بنده ..خدا حفظت کنه!!
پ.ن2:با اجازه ی مامان و بعد از همه ی این نصایح اما بازم من فکر می کنم پتانسیل مریم بیش از این بود که فقط ..مادر دو تا بچه باشه!!!!! خدا حفظشون کنه...
بعد نوشت :دلم به وسعت هفت آسمون خدا گرفته و به اندازه ی همه ی دریاها گریه دارم..............................
قفسم تنگ شده ....
بعد نوشت 2: چقدر خوشبختند آنهایی که دلخوشند به اندک ها!!
به حتی دود یک سیگار
نقش یک فنجان
و یا پاسخی ساده
به اندازه ی پنج یا شش حرف!!!
بعد نوشت 3:
سیل اشکهام بند نمیاد
الو...بد جوری دلم گرفته ...
سکوت...
خدانگه دار!!!
فصل آخر دفتر.
و دیگر هیچ!
بعد نوشت 4: خدیا ازت ممنونم که اشک رو به بنده هات هدیه دادی...........................
وبلاگتون فیلتر شده
سلام
آره متاسفانه!