مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

زمان: 

روز پدر

ساعت ۶ عصر 

موقعیت: 

دلم واسه بابام یه ذره شده

حتی یه فاتحه سر خاکش.... 


آقای خانه: چند روز بچه ها تعطیلند، من اینجا کار دارم، امشب ساعت ۱۲ واست بلیط بگیرم بری و برگردی؟ 


دو دقیقه تأمل، نه نمیرم! 

تعحب صورتش رو با لبخند می پوشونه..... 


دل موجود عجیبیست، گاهی پر می دهد گاه زنجیر به پا... 

دیگه دلم به رفتن  نیست،..

انگار خیلی چیزها عوض شده که دوستشون ندارم  .... 








نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد