ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
مریم دلم برات خیلیی تنگ شده
جند روز بیا و برگرد
_نمیشه، پای سروش امتحانات و
دلی که زیاد اصراری به اومدن نداره....
با خنده میگه پس من میام اگر نیای
توی دلم میگم آره، جون عمت تو هم میای....
دو روز بعد ساعت دو عصر
لوکیشن میدی؟
_سر به سرم نذار
چهل دقیفه بعد از تاکسی فرودگاه با چمدونش پیاده شد....
چشمام می دید
مغزم باور نمی کرد
بغلش کردم،،، بوسیدمش،،، با تمام وجود بو کشیدمش...
بوی عطر زندگی می داد
کمتر از ۲۴ ساعت مهمونم بود اما
کلی ارزش داشت.......
داداش مثل کوه واسه خواهرش استواره....
بمونی برام سنگ صبورم....
بغضم گرفت