مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

برید خونه هاتون

بازی تموم شد..و الهی شکر...یا حق!!!۱همین!!!

قراره مطرح شه!!!

دوشنبه شب منتظر سعید جون و خانواده محترمشون هستیم برامون دعا کنید ....سعید جون آمده رو خط اما پست نفرستاده به وبلاگ ...محتاجیم به دعا..یا حق!!!!!!!

آخی !!!یادش بخیر ......

این شعرو سعید مرداد ۸۲ سروده اما الان......بازم شکر و امید به آینده


دستای مهربون تو ‍، جای بالـش زیر سرم
من بودم و تو خـدا ‍، اینو نمی شـه باورم !
سر تو روی شونمـه غـم دیگه معنی نداره
دارم مث یه مـرغ عشق تو آسمونا می پرم
کاشکی بمونی پیش من تا نفسـی تو سینه هست
کاشکی نگی به من یه روز ، خسته شدم میخام برم
یه جوری عاشقت شدم که راه برگشت نداره
اگه بخای نباشه عشق فقط می تونم جون بدم
دستای بیقــرار من ، تو دستات آروم می گیره
من هستم و یه آرزو: مــریم بشی تو همسرم ..

یا حق!!!!!!

شعر سعید جون

یار من رفت از بر من ، مقصـد او جـای دیگر
رفتـه او شـاید بیــابد عاشق و شیـدای دیگر
باز مـن دلتنـگ اویم گر چه دیدم بی وفایی
گرچه می دانم که دارد ،در سرش سودای دیگر
رفتـه آن آرام جانم ، کـاش می آمد دوباره
تا سکوت دشت دل را پرکـند غوغای دیگر
زندگـی شد در نگـاهم تیره و تار از غم او
کش او آید که یـابد ، زندگی معنای دیگر
باز چشمـانم به راه و باز هم غـرق نیــازم
باز هم شاید که بی او سررسد فردای دیگر
گفته او می آید اما در هراسم چـون بیاید
رفتـه باشد از تنم جان،یا نباشد نای دیگر

جمعه 3/11/82 - 12:33 شب



در دلم در این شب سرد، یک عالمه خورشید دارم
یک عالمــه امیـد در دل ، بی اندکــی تــردید دارم
روییده در دل مریم عشق ، من یک گلستان شوق هستم
می دانــم او مــی آید آری ، چـون بر خدا امید دارم

جمعه 3/11/82 - 1:43 شب

یادمون باشه که سرنوشت را نمیتوان از سرنوشت!!!!


دوستان این مطالب رو درست 2 سال پیش غیر مستقیم به سعید گفتم …….

سلام ....مطالب رو خوندم الوعده وفا......

اما ببین یه روزی تو خلوت خودت یه کاغذ و قلم بردار از اول ماجرا رو بنویس .....بنویس اصلا چی شد؟ این یارو کیه ؟ ارزش دلبستن . عادت کردن . خواستن .یا حتی فکر کردن داره ؟؟؟؟
با خودت بگو فلانی (راستی چقدر اسمتو دوست داره این عمه جون ...همیشه اسم مورد علاقش بوده ...دوست داشته رو بچش بذارتش اما هنوز خودش بچه ست......) اون که برات تب نمیکنه تو براش بمیری؟؟؟؟؟؟؟؟

اگر دیدی بازم دلت میگه آره ....اون هیچ وقت خودشو نمیبخشه...

که شاید کاری کرده باشه که بهش عادت کنی ....

میدونی من غیب گو نیستم اما میدونم که اون حتی از فکر اینکه بهش عادت کنی میمیره از ناراحتی ..
چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

چون شاید هنوز خط زندگیش معلوم نباشه اما میدونه که حتی تو یه رابطه خوبو دوستانهو خواهر برادری هم باهات موازیه !!!!
میدونی که خاصیت خطوط موازی چیه نه ؟؟؟؟؟؟؟؟

میدونی به دلت نهیب بزن که فراموشش کن ..تا کی ؟؟؟تا همیشه !!!!!

امشب عمه جون میخواد حرف دل بزنه همونی که همیشه ازش میخوای بچه !!!

میخواد بگه اون هم به وجودت عادت کرده . اون هم نمیدونه چه جوری اومدی اما هستی .....اما خب به دلش و به خودش نهیب زده اساسی ...همه چیز براش حله ......

میدونم که اگر اون هم اینجا بود ازت میخواست که بدیهاش فکر کنی ..به این فکر کن که اون آدم دهن لقی و پیش همه رسوات میکه ...خرابت میکنه ......اطلا بابا نمیتونه تحملت کنه ..نمیتونه ...پس منطقی فکر کن باشه ..؟؟؟

مدام به بدیهاش فکر کن اگر یه عالم خوبی دیدی دور بریز ...اما اگر یه ذره بدی دیدی بزرگش کن .....اون بده بده بده ....باور کن
اذیتت خواهد کرد....ناراحتت خواهد کرد...پس برو این همه احساس پاکو پای یه نفر بریز که ارزش داره باشه ؟؟؟

راستی خوشا به حال اونی که این همه احساسات بکر داداش مارو میگیره ....

پس احساس رو بکش ....دور بریز ...طلاق بده ..و به عقد منطق دربیا و همیشه زیر سایش زندگی کن باشه ؟؟؟؟

راستی نوه عزیزم ..میدونی وقتی یه مامان میخواد بچشو که خیلی عزیزه از خودش برونه چه کارمیکنه؟؟؟؟


میگم حالا حرفهام به دلت نشست ؟؟دیدی ما هم دل داریم ؟؟؟؟
پیروز باشی و منطقی .......

(منو ببخشید که اینقدر راحت حرف زدم ..امیدوارم نتیجه بگیرید)..

نمی دونم......

سلام ..والا حالا که با هزار تا بدبختی همه چی داره جور میشه ....یه چیزی منو خیلی اذیت میکنه و مردد کرده و اونم اینکه سعید جون یه چند مدته بی دلیل نمازشو ترک کرده و این برا من خیلی کشندست
چون یکی از مهمترین دلایل من برا انتخاب ایشون ایمانش و مخصوصا نماز خواندنش بود ..نمیدونم ؟؟؟هرچی هم بهش میگم به خرجش نمیره ..خدا به خیر بگذرونه که کاری نکنم که بعد پشیمون شم ..برامون دعا کنید ..یاحق!!!!!!!

نه بابا مشکلی نیست

راستش اگه بخام بگم حرفی رو که مریم خانم گفتن رو من نگفتم که دروغ گفتم ! اما به خدا امشب اونچنان دلم براش تنگ شده بود که حد نداشت . فکر کنم گاهی دلخور شدن و یه کم دلسرد شدن و دوباره از شدت دوست داشتن سر جای اول برگشتن طبیعی باشه نه!؟ می دونم که خیلی دوسش دارم اما متاسفانه گاهی قدر این دوست داشتنو نمی دونیم . امروز جوری برا یه عده که با من کلاس داشتن از عشق به مریم گفتم که مطمئنا همه غبطه زندگیمونو می خورن!!! راستی بچه ها یه موقع نخوره سر پوزمون !!! خدا نکنه !

چی بگم والا؟؟؟!!!!!

سلام به همه دوستای گلم .....این روزا که همه چیز داره با بدبختی جور میشه و من مشغول پروندم ۲ تا پشه مزاحم دیگه هستم ..سعید آقای گل شازده تـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــازه یادشون امده که ای داد و بیداد که من ســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرد شدم و .........هـــــــه !!!!!!!!!!!!چی بگم والا هیچ وقت نمیشه وجود مردارو شناخت ...باور کنید ..تو این شرایط روحی من فکر کنید این حرف سعید چه ضربه ای به من و این رابطه میزنه ..حالا قضاوت و عدالت و نصیحتش به سعید با خودتون .....یا حق!!!!!!

تیر ماه هم رسید

سلام علی رغم اینکه کلی کار دارم اما بی بهانه آنلاینم . بالاخره  بهار خانومم جای خودشو به آقای تابستون داد و ماه تیر رسید !  توی این ماه وبلاگ ما ۲ ساله می شه و قراره اتفاقای مهمی هم رخ بده .بچه ها خیلی تحت فشارم از همه نظر اما کماکان امیدوار چون مریم رو خیلی دوست دارم !‌به اندازه آدامس اربیت و تخمک کدومرمری اونم فقط ۱۰ تا !! ببخشید یه کم زده به سرم ! بچه ها شرایط خیلی بغرنج مملکتم یه کن به آشفتگیم کمک کرده این در حالیه که مریم از من میخاد به کلی قید سیاست رو بزنم ! اما مگه میشه !!! یعنی میشه اما خب نمی دونم ! ‌بی خیال ! راستی لینک عاشاقان رو هم کسی محل نذاشت اما به امید خدا راهش میندازم ! فعلا

کیا عروسی می آن !؟

سلام بچه ها ! البته الان بیشتر شوخیه! اما انشالله به زودی در آستانه ۲ سالگی سقف مشترک من و مریم خانوم خبرهای خوبی خواهید شنید... اینا رو گفتم که نگید نگفتی ها! خدا کریمه ... هر چند خواهرای های کلاس ! مریم خانوم از خارج از کشور اومدن و همش پالس منفی می فرستند اما ظاهرا اصرارهای هوشمندانه مریم خانوم کم کم داره کار خودشو می کنه و حاج آقا حدود ۱۰-۱۲ روز دیگه باز ما رو احضار می فرمایند!! !‌بحث انتخاب خونه و جهیزیه و .... اینا که اومد وسط یعنی چی ؟؟؟ دیری ری ری ریم دیری ری ری ریم ریریریم !!!  خدا کریمه !‌ شاید شما هم تو شهریور یه جشن عروسی دعوت بشید حداقل اینترنتی!  راستی بچه ها یه کم می ترسم از همه چیز شاید طبیعیه! از مشکلات زندگی از نشدن از شدن از ... راستی امروز صبح توی محل کارم با یه کابوس وحشتناک و کشنده مواجه شدم که دیشب دقیقا توی خواب دیده بودم !اما مطلع شدن از خبرهای تقریبا مثبت اخیر تا حدودی باعث شد که سعی کنم فراموشش کنم. بچه ها بازم خواهش می کنم با دلای پاکتون برامون دعا کنید. از مهربونیاتون ممنونم !  راستی یه ویبلاگ ساختیم به آدرس http://loverslink.blogsky.com/ که کم کم با کمک شما سعی می کنیم وبلاگهای عاشقانه عرصه وبلاگکگ فارسی رو توش لیست کنیم. دوستایی که مایلند با ما همکاری کنند لطفا سریعتر اعلام آمادگی کنند. ممنونم