مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

والا پیرو پست قبلی سعید آقا باید بگم ایشون سخت در اشتباهن و من به تک تک افراد سعید خانواده جون به خاطر خوبیشون (ان شالله)و عشق به سعید دوسشون دارم عاشق مامان جون که خیلی هستم ….
دوستون داریم …تا بعد…

دلتنگ و نگرانم ...

سلام ۲-۳ روزی نه من خونه بودم و نه مریم خانوم. من دورو بر شیراز خودمون بودم که حسابی خوش گذشت و مریم خانوم هم دورو بر کشور خودمون که اصلا بهشون خوش نگذشته ! توی طول سفر کلا جای مریم خانوم رو به قول شیرازیا سبز و به قول بقیه خالی کردم بعد که اومدم آفلاین چک کردم دیدم که مریم خانوم از رفتار من اظهار ناراحتی کردن ....  بچه ها من اصولا آدم زبون بازی نیستم و احساسم توی دلمه ولی مریم نمی دونم بهونه گیرانه یا ... ناراحته که چرا اظهار دلتنگی نمی کنی یا .... این یه مسئله که باعث نگرانیمه و مسئله بعد هم اختلاف سطح خویشان ما با اوناست که دیروز بیشتر از هر وقت به چشمم اومد و نگرانم کرد. ما یه خونواده روستایی خیلی متوسط با مال و ملک خیلی محدود داریم و اونا .... نمی دونم از اینکه مریم این مسئله رو به خوبی هضم نکنه و بعدا با فروکش کردن آتیش عشق امروزش شروع به بهونه گیری کنه می ترسم . نگران آینده خودم خیلی نیستم خدا کریمه اما خونواده من همیشه همینن. نمی دونم والله ! راستی من ( سعید )‌تصمیم دارم علیرغم نظر قبلیم توی انتخابات شرکت کنم و به دکتر معین رای بدم شاید به زودی نظرات خودم رو در این باره به شما بگم که شاید شما هم قانع شید و رای بدید اونم به دکتر مصطفی معین . تا بعد ...

سلام بچه ها امروز مامان سعید جون تماس گرفتن خونّ ما و مامانم هم گفتن یه ماه به ما فرصت بدید چون خواهرم داره برا یه ماه مهمون ما میشه ...ان شا اله تابستون خوبی داشته باشیم و ختم به عقد من و سعید شه ..یا خدا....این قسمتم برای شیدای عزیز:: شیدا جون من نمیتونم داخل بلاگت نظر بدم یا واقعا نمیشه عزیزم ؟؟؟لا اقل ایمیلتو بهم بده لطفا ...مثل همیشه یاحق!!!

این قسمت پشه پرونی......

سلام ؛ بازم شبای تابستون و بی قراری برا فرداها و یا خدا خدا کردن ، نمی دونم چکار کنم از یه طرف فشار خونوادم برا خواستگارا و از یه طرف من و سعید و وضعیت اونو و اجبار برا مطرح کردن دوباره ..یا خدا!!! فقط برامون دعا کنید چون قراره شنبه باز مطرح کنن مامان سعید ، قراره زنگ بزنن….آخ که چقدر مامان سعید رو دوست دارم و از شخصیت ایشون خوشم میاد ..برا تمام دختر خانمای دم بخت آرزو میکنم یه مادر شوهر گل مثل من داشته باشن ..اما نه یه شوهر مثل من ..چون حسودی میکنم و سعید فقط مال منه چه لوس نه؟؟؟؟
و این قسمت فقط برا دوستای گلم دختر خانومای عاشقه که قصد رد کردن خواستگارای بخت برگشترو دارن :::
اول از همه راحت میتونید از شغل طرف ایراد بگیرید ..و بگید نه این مثلا با زن خیلی سر و کار داره و عاقبت نداره و یا نه مثلا در آمدش کمه ….ساعت کارش زیاده و همش بیرون از خونست کم میبینمش و زندگی سرد میشه …..بعد از ماشین اگر نداره که فبها اگر داره از مدلش اگر پایینه بگید نه جولو فامیل زشته اگر بالاست بگید جامعه بده دخترا اذیت میکنن… بعد خونه اگر پیش مادر شوهرید که فبها تا میتونید ایراد بگیرید اگرم نه ..بگید اول زندگی و زد و خورد و تنهایی واویلاست !!! بعد از تحصیلات کمتر و بیشتر از خودتون بده ..اندازه خودتونم بگید اون مرده باید با من یه فرقی داشته باشه ……بعد از قیافش از سر گرفته تا نوک پا و قد و ……اگر دوست زیاد داره رفیقبازه اگر نداره انزوا طلبه ……اگر اهل تفریحن خونواده خوش گذرون و بی قیدین اگر اهلش نیستن دل مردن و پریشون …..و آخر کارم از بابا و مامان گرفته تا خاله و عمو …..بابا چه میدونم دکترای خواستگار رد کردن گرفتم به خدا دیگه ….این راهنماییام خود دانید …دوستون دارم ..برامون دعا کنید ..یا حق!!!!

هنوز هستم محکمتر از قبل ....

سلام بچه ها. ببخشید که مدتها نتونستم آنلاین باشم . راستش یه روز که مریم خانوم به ظاهر به نیت امتحان من گفت داره می ره خونه بخت به معنای واقعی کلمه داشتم قالب تهی می کردم . پس مطمئن باشید که حداقل از جانب من هنوز این رابطه با شدت بیشتری از اول ادامه داره ! اما مشکلات یه حدش طبیعیه یه حدش هم ناشی از کم صبریها و بچگیهاست ! خدا خودش درستش کنه . بچه ها خیلی فشار رومونه خیلی ......... خب دیروز هم فکر کنم مامان مریم منو دید شب هم ظاهرا تو خونه یه بحث جدی شده . بیشترین تاکید اونا به مسائل فرهنگی و مالیه که من فکر می کنم تا یه حدی به اون شوریهایی که می گن نیست و تا یه حدی هم خدا کنه واقعا (( کافر اگر عاشق شود بی وقفه مومن بشود !) بی خیال بابا از شیدا بی لوسی و ..... همه دوستای مهربونمون واقعا ممنونم . فقط خدا کنه ما قدر محبت هم رو بدونیم و با سهل انگاری فرصتها رو از دست ندیم . انشالله

حیف اون روزای خوب !!!!

حیف اون روزای خوب خیلی زود تموم شدن ...
با یه چشم به هم زدن همشون ویرون شدن....
ما میخواستیم یه شبه ..
ره صد صاله بریم ...
برای لبهای عشق شعر خوشبختی بگیم ...
ه!!! .....

امن نیست....

همین و بس بدون شرح .........یا حق!!!!!!!۱

با سلام...

یا خدا سعید داره بازم به خودش فشار میاره و من بد جوری نگرانشم ...هفته آینده پروندشو باید به یه دکتر خوب نشون بدم ...نمیدونم چی پیش بیاد نگرانم ..و با ذکر این که مدتهاست نه سعید و دیدم نه صداشو شنیدم..و در جواب دوستای گلم نفیسه و شیدا جون باید بگم دیوار ایراد گذاشتن رو جونای بخت برگشته مردم هیچ وقت کوتاه نمیشه .....یا حق!!!

ما هنوز....

سلام به همه دوستان عزیزمون ..باید بگم که ما هنوز زنده ایم و شکر نفسی میکشیم و در خم یک کوچه !!!!!! والا این روزا فکر کنم روزای اوج در گیری من با خوانواده به خاطر خاستگارام باشه برام دعا کنید ..سعید خوبه و سلام میرسونه اما کلی در گیر کار..اگر کسی دیدش سلام منو هم بهش برسونه !!!!خب دوستون داریم ..مثل همیشه التماس دعا ..یا حق!!!

توکل به خدا!!!

والا من و سعید آقا مشکل زیاد داریم و چون ارتباطمون خیلی خیلی کمه نمیتونیم اونارو حل کنیم و روی هم میمونن ..عملا این روزا نه ما همیدیگرو اصلا میبینیم و حتی ارتباط تلفنی داریم و من تند تند در پی رد کردن خوستگارای سمجم !!!که دست از سرم بردارن و راه رو برای ورود شازده سعید هموار کنم ....برامون دعا کنید ..یا حق!!!