ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
خانم همسایه داره از اینجا میره
عادت کرده بودم
به خودش
احوالپرسی ها و مراقبت های مادرانش...
حتی به صدای گربه هاش!
عجب قصه ی عجیبیه
عادت ما انسانها.....
داشتم سعی می کردم باهاش
دوست باشم
خودش نخواست..
دارم جمع میکنم
برگردیم
پ. ن: آیکون خنده ی رضایت تا بناگوش اضافه گردد
پلیییییز.......
شهر من، من به تو می اندیشم.....
دلم می لرزد
اماااا
لطفا قبل از آشوب
آشوب نکنیم...
معتقدم چون در این مورد
تصمیم گیرنده
و
تغییر دهنده نیستم
و
نمی توانم کاری کنم
پس
به تقدیر می سپارم
و
منتظر می مانم....
خداوندا
مرا آن ده، که آن به
یکی از ستونهای استوار کننده ی هر زندگی، اعتماد هست.
برای ویران کردن سازه ی زندگی، کافیست این ستون را بلرزانی...
عاشق مشهدم
به طرز فوق عجیبی یک مشهد پنج روزه ی باحال رفتیم
من و مریم و سینا!
تا دو ساعت قبل از پرواز نمی دانستیم مسافریم...
شاید روزی شبیه رویا یود
پیشنهاد پست رئیس مرکز، در سطح معاون وزیر....
اما من نپذیرفتم!
تعدادی کانالهای خبری، خبرش را هم کار کردند...
عجب چرخشی دارد دنیا!
نمیدانم چه تصمیمی صحیح است!
نه!
می دانم!
زندگی می کنم...
راستی
این روزها عحیب دلتنگتم بابا
سفرت آرام
تصویر اتاقت توی ذهنم
خالی از تو
دلم رو به آتیش می کشه....
گونه هام از اشک گرمه....
روحت شاد
.....
امروز نهار قیمه گذاشتم
بازم ته دیگ برنج بعد از ماههای زیادی سوخت!
چرا؟
چون ذهن من از حدود ۱۹ سال پیش که ازدواج کردیم
نوشته
روزهایی که غذا قیمه اس، ته دیگ می سوزه.....
و همه چیز دست به دست هم داد تا یه فنجون
چای بی موقع این قانون نانوشته ی ذهن رو اجرا کنه!
مراقب ذهنمون باشیم
بدجوری می تونه همه چیز رو کنترل کنه....