مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

نباید اینجوری میشد......

من باید میدونستم که آدمی نیست که همیشه صادق باشه ......و همه دروغ میگن ..من بیخود شاید بت ساختم حقم بود خراب شه!!!!خدایا نباید اون این کارو میکرد......ببخشید من هذیون میگم سعید کاری کرده که اگر کسی جز چشمام بهم گفته بود باور نمی کردم ....به نظر خودش کارش معموله ....شاید من زیادی رو سعید حساب کردم تو زندگیم ؟؟؟؟؟؟؟
حالا با خیال راحت رفته سفر.....خدایا!!!!!!!!!منم میرم و سعی میکنم به اون و تمام قضایا بی تفاوت باشم ........یا حق!!!

سال نو مبارک!!!

....سال نو رو به همه عزیزایی که ما رو این یک سال همراهی کردند تبریک میگم و از همشون میخوام امسال هم با ما همراه باشن ....دوستون داریم ....امسال من و سعید خوبم هردو میریم سفر با این امید که سال آینده ان شا الله با هم بریم ......اما نه جایی که من میرم نه جایی که سعید میره ...بریم زیارت امام رضا با هم ....دلم برا سعید خوبم تنگ میشه ...

روزهای خوب !

چون سر آمد دولت شبهای وصل
بگذرد دوران هجران نیز هم...
اول از همه دوستان خوبمون ممنونم به خصوص هیچکس عزیز! بعد هم خب الحمدلله همه چیز  به خیر و خوشی ختم شده و زندگی باز روال خوب خودشو پیدا کرده . بعد هم بابا من و مریم خیلی بیشتر از این حرفها همدیگه رو دوست داریم! در ضمن پیشاپیش هم سال نو مبارک !

روزای روشن خداحافظ ....

سلام . این روزا اصلا حال و هوای خوبی تو رابطه ی ما برقرار نیست . هیچ وقت این قدر احساس شکننده بودن نکردم ... بی خیال . ببینیم چی پیش می آد!!!

خدارحم کنه !

سلام . اولا امشب دلم شدیدا هوس زیارت امام رضا رو کرده بود. از طرف دیگه مریم خانوم شدیدا از طرف خانواده شون تحت فشاره برا انتخاب کاندیداهای اونا ! خدا خودش رحم کنه . بچه ها دعامون کنید!

جواب منفیه اما امیدوارم...

سلام . فردا قراره مامان به خونواده مریم اینها زنگ بزنه ومن از الان می دونم که جواب منفیه !‌ من و مریم هم مثل شما دقیق نمی دونیم که چرا مخالفت می کنن اما می دونیم که می خوایم با هم زندگی کنیم! ترجیح دادیم مریم فعلا مخالفت علنی با تصمیم باباشو نشون نده تا بعد از ماه صفر ایشالله ما زنگ بزنیم باز ببینیم خدا چی میخاد . هنوز هم امیدوارم به لطف و کرم خدا و همت مریم ! یا علی!

اولین معرفی مربوط به یک و نیم سال پیش !

خب امروز که به قول مریم خانوم گل روز عشاق هست تصمیم گرفتم بعد از ۱.۵ سال متن معرفی سمت چپ وبلاگ رو تغییر بدم . معرفی قدیمی رو هم به عنوان یادگاری توی این پست نگه می دارم . راستی روز عشق به همه ی عشاق مبارک ....

اگر با ما آشنایی ندارید بد نیست بدانید:

سعید:
خب من پسری هستم حدود 4-23 ساله دانشجو هستم . از نظر خودم یک پسر خونگرم ، زودجوش ، مهربان ، گاهی تند خو و بعضا زودرنج و پرتلاش و متعهد با موهای کم پشت هستم! نه خدمت سربازی را گذرانده ام و نه کار ثابتی دارم ، اما در زندگی تقریبا هیچ وقت بیکار نبوده ام . تجربه کار آزاد ، کارمندی و تدریس را دارم . تا حدود چند ماه قبل هیچ دختری نقش پر رنگی را در زندگی من نداشت ، اما کم کم متوجه شدم که یکی از هم دانشگاهی هایم ظاهرا در نگاه من مثل بقیه نیست! او مریم بود که آرام آرام از یک هم دانشگاهی تبدیل به مالک همه لحظه های من شد. دور از جان شما عاشق آن دختر که اوائل فکر می کردم ارمنیست شده بودم. مریم یک دختر دانشجوی معمولی و خوب بود !همین ! بعداز اینکه دست زمانه فرصت طرح پیشنهاد ازدواج مرا به مریم داد( که خود حکایتی دارد !) فهمیدم که مریم ظاهرا از خانواده ایست که متاسفانه از نظر مالی از ما در سطح بالاتری قرار دارند. متاسفانه از این جهت که ظاهرا آنها انسانهای پرتوقعی ( نسبت به سطح مالی داماد آینده شان) هستند. مریم به خاطر ذهنیات خودش درباره خانواده اش مایل به پایان دادن به این قضیه بود که من پیشنهاد مراجعه به یک مشاور را مطرح کردم. مریم با اکراه! پذیرفت و حضرت مشاور هم مسائلی مطرح کردند که در آن باره در همین وبلاگ صحبت خواهیم کرد. به طور کلی مشاور پیشنهاد داد ما فعلا تا زمان به پایان رسیدن درس من ( 4 ماه دیگر ) و انجام خدمت سربازی و اشتغال این مسئله را مطرح نکنیم و اطمینان داد که در صورت طی شدن این مراحل خواست ما عملی خواهد شد. ناگفته نماند که من از نظر سنی چند ماهی از مریم کوچکترم و به هر حال این وبلاگ حاکی تلاشهای من و مریم برای وصل به هم است . امیدوارم روزی برسد که ما از این وبلاگ خبر جشن عروسیمان را به شما بدهیم. مطمئن باشید اگر شیرازی باشید یا بتوانید تشریف بیاورید آن روز دعوت ما خواهید بود. دعایمان کنید که همیشه اینگونه پاک یکدیگر را دوست داشته باشیم و خدشه ای بر عشق ما وارد نیاید.انشاالله

ان شا الله که سلامت برگرده!!

سعید جون امروز رفته یکی از شهرستانهای اطراف هم اینکه آب و هوایی تازه کنه و هم اینکه دیداری با اقوام....زنگزدم به همراهش در دسترس نبود ان شا الله که سلامت باشه و سلامتم برگرده...دعا کنید..یا حق!!

هیچی معلوم نیست

سلام ظاهرا خونواده ی مریم می خواستن جواب منفی بدن !!!! ولی به خاطر اصرار مریم از ما یه مهلت ۱۰-۱۲ روزه خواستن . این که چرا جواب منفی رو نه من می دونم نه مریم ! نمی دونم والله ... هر چی خیره پیش می آد .

سلا به همه!!!

الان با سعید صحبت میکردیم در مورد نظر خانواده ها ....خب طرفین هر دو مثبت بوده ..تا ببینیم صلاح خدا چی میگه ؟؟؟ولی من میترسم که بابابم شک کنه به آشنا یی من و سعید و همه چی خراب شه ...هر چی خیره پیش میاد..یا علی...