مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

مناظره سعید و مریم و سروش با احمدی نژاد

احمدی نژاد : من پیاده کننده عدالت و رئیس جمهور همه ملت ایرانم به همین خاطر این بچه سوسولهای مفتخور احمق بزغاله ضد مملکت ضد دین و ضد انسانیت معترض را به کمک برادران بسیجی ،‌سپاهی و لبنانی به خاک سیاه می نشانم.
سعید : آقای احمدی نژاد  فکر نمی کنید در رابطه با این جوانان یک کم زیاده روی می کنید؟ من فکر می کنم به شما اطلاعات غلط داده اند. این جوانان بچه های بزرگ شده انقلاب و همین مملکتند . احساس می کنند به رایشان آسیب رسیده و نتایج انتخابات غیر واقعی اند.
احمدی نژاد :من به شما علاقه دارم ولی ...ه خورده اند! تا وقتی من و آقا هستیم دیگه کسی حق احساس کردن و تصمیم گرفتن که نداره !‌مصلحت حکومت اسلامی به حضور منه . برای پیاده شدن عدالت من مثل خونی در رگها هستم ! راستی تو که ادکلن ورساچی می زنی خودت هم مشکوکی. من موظفم بگم که تو با حمایت آمریکاییها از پول این مردم فقیر تیغ ژیلت به صورت می زنی !
مریم : آقای احمدی نژاد شما به عنوان یک آدم دیندار چرا تهمت می زنید؟؟؟
سروش : احمدی بای بای !‌موسوی های های !! موسوی هیامتت می کنیم !!‌( خدائیش سروش همش این شعار را می ده )
احمدی نژاد محکم می زنه توی صورت سروش ! و می گوید: اگر از اول توی گوش بابای سوسولت زده بودم هم تا این حد پرور نمی شد احمق جیره خور مزدور!!
سعید : آقای احمدی نژاد یعنی باید فاتحه جمهوریت رو بخونیم و مثل طرفدارای شما جشن دیکتاتوری نه !ببخشید شروع به کار حکومت مطلقه اسلامی رو جشن بگیریم !
احمدی نژاد : من به شما علاقه دارم ولی شما خیلی احمقید ! تا جایی که سران سپاه و حضرت آقا هستند تو غلط می کنی حرف می زنی!! برنامه براندازی داری؟؟؟ می خوای مثل کروبی از برنده انتخابات تبدیلت کنم به نفر پنجم اانتخابات ! آره ؟؟ تنت می خاره ؟؟؟  من دوست دارم به همین خاطر اکیدا بهت می گم خفه شو !
مریم : آقای دکتر در رابطه با این افرادی که کتک می خوند شکنجه می شند دستگیر می شند چه حرفی دارید؟
احمدی نژاد: خواهر به شما اطلاعات غلط داده اند. کسی کتک نخورده . اصلا چنین چیزی وجود نداره !این هم مثل قضیه ی هاله نوره . یه میمونی شبیه من رفته پیش آقای جوادی آملی تا من رو تخریب کنه . این هم مثل تهمت شعار نان نفت سر سفره مردمه . خدا لعنت کنه رفسنجانی رو که این تهمت بزرگ رو به من زده . ولی من به پشتوانه همه مردم فقیر و زجر کشیده که رفسنجانی پول اونها رو بالا کشیده خواهر و مادرش  رو به اسلام دعوت می کنم !
سروش : احمدی بای بای !‌احمدی بای بای !
سرباز لبنانی با باتوم مریم و سعید  وسروش را یک فصل به حال مرگ می زنه !
سعید : آقای احمدی نژاد یعنی فکر می کنید با این وضعیت ملت چهار سال دیگه حاضر می شن شما رو به عنوان رئیس جمهور قبول کنند؟
احمدی نژاد: می خوام یه چیزی بگم . بگم؟ بگم ؟
سعید : آره بگید؟
احمدی نژاد : من می دونم که تو توی مغازه ت دو تا فروشنده ی خانم داری . هنوز هم بگم ... بگم ؟؟
سعید : آره خوب بگو ...
احمدی نژاد : ....
( با اجازه الان از دادگاه طلاق مطلب می نویسم . به لطف آقای احمدی نژاد من اصلا قضیه انتخابات رو فراموش کردم  و کاملا پیگیر قضیه طلاق و طلاق کشی مریم خانوم هستم ! و درضمن توی این مدت مغازه هم یه ریز تعطیل بوده و همه ی چکهام در حال برگشت خوردنه !)

روزمره گی شیرین ما!!

سلام  

سلام به همه ی اونهایی که در غم و شادی این وبلاگ شریک لحظه های مشترک ما بوده و هستند 

خوبید؟؟ 

ما هم خوبیم و زنده و سلامت الهی شکر 

این روزها به روزمره گی شیرینی ! می گذرد 

الهی شکر و امید به خدا 

دوستتون دارم 

یا حق!

میهمانی گنجشکها.......

سلام 

بعد از این همه مدت آمدم اینجا 

حالا هم دلم گریه می خواد 

چرا کسی مرا به میهمانی گنجشکها نمی برد؟؟؟؟؟ 

من می خواهم خودم باشم 

میخوام هر وقت ناراحت بودم بگم و هر وقت هم خوشحال 

این خلاصه ی حس این روزهای من ه  

یا حق!!!!