مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

ما داریم جدا میشیم!!!

فکر کنم نهایت این ماجرا تا یه هفته دیگه تموم بشه!!!ما داریم جدا میشیم فقط مونده تشریفاتی که سعید برا خودش طی کنه که اونم هیچ معلوم نیست!!!تا کی طول بکشه !!!میخوام حداقل تا ۳-۴ سال دیگه مجرد باشم..اگه عشق اینه والا نخواستم جونمو به لب رسوند نمیخوام...یا حق!!!

سلام!!

سلام امان از دست این سرورای بلاگ اسکای !!دیگه شورشو در آوردن! والا اگر بخوام از خودمون بگم این که هنوزم درگیر مسایل قبلیم و چیزی عوض نشده و هنوزم محتاج دعا!!!دوستون داریم...یا حق!!

امید به خدا!!

سلام . گفتم از فرصت استفاده کنم و تا سرورای بلاگ اسکای درستن یه پست بفرستم ....امشب با سعید در مورد آیندمون کلی حرف زدیم و کلی نا امید بودیم ....از همه چی میترسیم و شاید هم حق داریم نمیدونم .دو حالت وجود داره یا سعید خیلی خوش بینه یا من خیلی بد بین نمیدونم ..ولی منکه فکر میکنم زندگیه آینده ما پر از مشکلات جور واجوره..میدونید هیچ وقت در مورد هدف کلیم یعنی زندگی با سعید خیلی تردید نکردم(به خصوص این اواخر )ولی خب به مسایل جانبی هم شک میکنم هم بد بینم ..والا سعید میگه همه چی حل میشه و ما میتونیم خوب زندگی کنیم ..منم به خدا امید دارم اما خب خیلیم میترسم .برامون دوعا کنید..دوستون داریم....یا حق!!!

مثل همیشه یا خدا!!

سلام راستش این روزا سعیدم یکی دیگه شده ..همش بهونه میگیره ....سر مسایل الکی !!!!شاید نمیدونم خسته است نمیخواد به روش بیاره ؟؟؟شایدم من بدبرداشت میکنم نمیدونم ؟؟؟خب فعلا مغزم بیشتر نمیکشه حس میکنم مغزم خالیه ....شب خوش...یا حق!!!

سلام دوستان . امیدوارم دیگه این آقایون بلاگ اسکای سر ما اوضاع درنیارن !! ببخشید اگه ناخواسته یه مقدار عصبی هستم . اولا که مسئله پست قبلب الحمدلله رفع شد و در ثانی ببینید مریم من چند روزه شیراز نیست و من به طرز عجیبی دلم براش تنگ شده . البته تلفنی با هم در تماسیم . اما خب از امروز صبح که مریم به خاطر مشغله زیاد نتونسته بود به من زنگ بزنه بگذریم ! امشب هم حدودا یکساعت قبل مریم به طرز محسوس سعی می کرد به من بفهمونه که باید تلفن رو قطع کنم چون اینجوری ممکنه دوست عزیزش از اینکه خیلی با من حرف می زنه ناراحت شه !!! راستش این روزا مریم خیلی سر هر چیزی بهونه می گیره و ما خیلی با هم بحثمون میشه . من خیلیییییییییی مریمو دوست دارم خیلی اما خب رفتار مریم نشون می ده که درسته که اونم منو دوست داره اما خیلی هم محافظه کاره و اجازه نمی ده  به خاطر دوست داشتن من به زندگیش خیلی لطمه بخوره و همینه که من می ترسم که ..... بگذریم ! آخرین پیشنهاد مریم این بود که تا زمانی که من می خام بیام خواستگاری با هم در تماس نباشیم ! شاید اینجوری میخاد از شر مزاحمتهای وقت و بیوقت من در امان باشه . بی خیال بازم بگذریم! به هر حال من از برخورد امشب مریم ناراحتم ... اما بازم خیلی دوستش دارم خیلی ......... شایدم من خیلی متوقعم و بچه بازی در می آرم !!!!!!!