مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

پراکنده

1.5 ساعت با پیر مرد

اصلا پای عمرت حساب نمی شود

خنده هایش ارامت می کند

و هنوز بی تابیش برای جفت عشقش

به حیرت وامیدارتت.....

هنوز از او می گوید

اشک میریزد.......

لحظه های با او بودن

پای عمر نیست

یک سر لذت است.......


گاهی خستگی امانت را می برد

اما.........


دومین  به نیمه رسیده است.....!


حالم از روزگار کسانی که سراپار مشکل و ایراد بوده و 

هستند و مدام سعی در خط زدن مشق زندگی دیگران

دارند بد جور به هم می خورد.........

انگار دیروز خودشان

را که کسی به رویشان هم نیاورد 

ندیده اند!!!


دلم سکون و آرامش می خواهد

از ان نوعی که من می خواهم


انتقاد را و منتقد را دوست دارم

نه

اصلا می پرستم

اما منتقد خود باید عاری از عیب باشد!


تا به دل بنشیند.!


ذهنم آبستن خستگیست..........


یا رب مددی.......


تولدت مبارک.....

تولدت مبارک آقای خانه....

سایه ات تا ابد مستدام

بی حرف اضافه

بی حاشیه!

م د د ی

خدایا تو 

میدونی

و

فقط تو می تونی!

پس

یارب مددی.

دنیای....

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

اولین بارون

اولین بارون پاییز امسال

در راه برگشت از سفرکی کوچک

دوستش داشتم

کلی حس خب گروپی مهمون دلم میشه

و خدا رو از ته قلب شکر می کنم.....

باز...........!

رفتم پیشش

خواستم واسش چای دم کنم

از بعد از ظهر تنها مونده بود

سلام ش کردم

به چشمهای ریز و گرم و نافذش خیره شدم

انگار انرژی می خواستم

گرفتم......

دیدم عکس عشق قدیمیشو گذاشه کنارش

دو تا عکس

خوب دقت کردم سه تا

انگار دلش بد جور هوایی بوده امروز

باز سر صحبت رو باز میکنه

میگه دلم واسش بد جوری تنگه مریم......

دلداریش میدم

عکس رو بغل میکنه

عاشقانه می بوسه.......

اشک رو توی چشمش میبینم

به این عشق


افتخار میکنم

حسودیم میشه!


ای کاش جنس عشق ما هم اینطور جاودان باشه


پیر مرد بی مانندی

نمونه ای

خوبی

نه!

یک جور خدایی!!!


عاشقانه می ستایمت بابا.........

نامه ی عاشقانه......اههتخ

شب قبل از خواب پسرک اصراااااار داره که من سراغ جامدادیش نرم

و فقط تغذیه اش رو داخل کیفش بذارم

شب وقتی می خوام مداد و مداد رنگیهاشو 

چک کنم که حتما برده باشه

میرم سراغ جا مدادیش و میبینم

به به ! 2 بسته ی 12 تایی مداد

12 تا مداد قرمز

هر چی مداد فانتزی و پاک کن یه عااالمه وخلاصه هر چی لوازم التحریر داشته توی اون 

جا مدادی جا داده.....

هم خندم میگیره و هم ناراحت میشم

در حد لزومش واسش میذارم

و باقی رو برمیگردونم

و واسش یه یاد داشت کو چولومی ذارم

که ناراحت نشه

سروش عزیزم

برات تو ضیح می دم 

بوس : مامان


ظهر که میاد این یاد داشت رو با دو خط اضافه تر برام برمی گردونه

مادر عزیزم اشکالی ندارد

بوس:پسر.


کلی ذوق و حظ توی دلم میپیچه

این عاشقانه ترین نامه ی زندگیم بود 

عزیزم خدا حفظت کنه

دوستت دارم گلم و به وجودت افتخار میکنم پسرم.

خلوت....

یه تنهایی

یه خلوت

یه سایه بون

یه نیمکت

می خوام تنهابمونم

تنها دور از جماعت.....



مدتی تنهایی می خوام

یه پیله

از ابریشم........

اصل ..

اصل بد نیکو نگردد چون که بنیادش بد است

تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است...