مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

چهار دقیقه تا امردادی دیگر

تهرانم

تنها

حالم چندان خوب نیست

در بلاتکلیفی عجیبی به سر می‌برم.

.

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

چرا؟؟؟؟

من 

چرا 

از 

اینهمه 

دوره 

کردن 

تو 

خسته 

نمیشم؟؟ 


چرا اینهمه با همه فرق داری؟؟ 




26 تیر به روایتی دیگر...


روز قبلش یه ایمیل گرفتم

خانم فلانی میشه لطفا فردا شب ساعت ۱۱ یاهومسنجر انلاین باشید میخوام راجع به موضوع مهمی صحبت کنم...


- عمری باقی باشه حتما ،انشالله 



ساعت ۱۱ و نیم 

اون سر و صداهای عجیب کانکت دایالاپ کارت شبکه های قدیمی که همه ی همنسلهای من خوب یادشونه


دخترک سر خوش و پر انرژی مثل همیشه داخل اتاقش پشت سیستم موزیک با صدای متوسط از باندهای سیستم پخش میشه ....

اتصال برقرار میشه

سلام ،فکر کردم دیگه نمیاید 

_قول داده بودم میام 

اولین سوال ، اگر موزیک روشنه دارید چی گوش میدید 

_الهه ناز از استاد غلامحسین بنان 

به به ایول حفظ حرمت پیشکسوت! 

من منصور گوش میدم....

اینو خوب یادمه ......


بعدش نمیدونم درست چیا گفتیم و شنیدیم .....

تا سالها بعد چت رو داخل یه هارد قدیمی نگه داشته بودم که نمیدونم چی شد.... 

چند ساعتی حرف زدیم 

گفت میتونم یه خواهشی کنم ،می تونم با اسم کوچیک صداتون کنم؟؟

_ فرقی داره؟؟

الان بله 

_باشه اگر راحتید...


صفحه ی یاهو مسنجر پر شد از عبارت 


«مریم دوستتتتت داااااررررممممم » 


به همین کشداری....


من یخ زدم!!حس کرده بودم اما باور نه!


صدبار نوشت و گفتم 

ممنونم. 

تو چی؟؟

_شاید بشه فقط اسمشو توجه مثبت گذاشت!


اما من به دوست داشتن تبدیلش میکنم و زندگی مشترک! 


_مهندس قانون خطوط موازی چی میگه؟؟خطوطی را موازی مینامیم که تا بینهایت هرگز به هم نرسند!


من قانون رو می شکنم بشین و ببین خانم مهندس!

و عبارت 

«هاهاهاهاهاها»


خنده های معروف سعید توی چت...


نمیدونم چی شد نزدیکیهای صبح شد!

گفتم

_ نمازخوناش نمازشون قضا نشه....

گفت

به قول در امتداد شب امشب خورشید میخواد طلوع کنه چه غلطی کنه!!!!

بذار تموم نشه....


و این شد اغاز یک قصه.....





۲۶ تیر

بیستمین ۲۶ تیر زندگی من و مریم ، متفاوت ترین هم هست

هر دو اسیر کرنای شدید

دور از هم

دلخور

نگران

و ....

انشالله خیر است....

بچه ها ثبت نام نشده اند 

من به دنبال تغییری در شرابط کاری هستم

شرابط نامشخص مالی و ...




خدایم 

سپاس... 



بگوییم تا بنویسد.... 










وبرعکس.....




سادگی شخصیت ،نشانه ی پیچیدگی فکر است.




همیشه...


همیشه سبز می خشکد 

همیشه ساده می بازد 

همیشه لشکر اندوه 

به قلب ساده می تازد 

من آن سبزم که رستن را 

تو آخر بردی از یادم 

چه ساده هستی خود را 

به باد سادگی دادم 


به پاس سادگی در عشق 

درون خود شکستم زود 

دریغا سهم من از عشق 

قفس با حجم کوچک بود 


درونم ملتهب از عشق 

برونم چهره ای دم سرد 

ولی از عشق باختن را 

غرور من مرمت کرد 

به غیر از "دوستت دارم" 

به لب حرفی نشد جاری 

ولی غافل که تو خنجر 

درون آستین داری 


طلوع اولین دیدار 

غروب شام آخر بود 

سرانجام تو و عشقت 

حدیث پشت و خنجر بود


بی شک...

یکی

  از نامفیدترین 

وقت کش ترین

خسته کننده ترین 

 کسالت بارترین 

و دوست نداشتنی ترین 

برشهای زندگیم این روزهاست 

که فقط دوست دارم بگذرند.....


من

دلم 

خونه 

میخواد 

...............