ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
از فردا باز هم به مدت دوهفته قرنطینه آغاز میشه
البته به حال این روزهای ما فرق زیادی نداره
سعید اداری هست و کماکان سر کار
ما هم که کلی وقته خونه ایم فقط!!!
و خرید هم که نمیرفتیم که حالا ناراحت تعطیلی بازار باشیم
الان سروش کنارم داره میگه مامان دلم گرفته افسرده شدم!
و من نگاهی بهش میندازم و ته دلم میگم خوب منم!
انشاالله که ختم به خیر بشه همه چیز!،
بماند به یادگار از:
# کرونا، قرنطینه، روزهای سخت
دفتر زندگیم یک برگ دیگر هم خورد و وارد صفحه ی چهل و یکم شد.
تنها کسانی یادشان بود که کمتر از همه برایشان وقت گذاشتم،
بله خانواده ام....خیلی به آنها بدهکارم
جشن مجازی جالبی داشتیم، انگار این کارها ارثیست
....