مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین


و من در کشاکش 

پارادوکس های احساسی ام هنوز...


سر به روی شانه های مهربانت میگذارم

عقده ی دل می گشاید گریه ی بی اختیارم.....



مدیریت راهبردی و رفتار

ای آفتاب خوبی ، دریای عشق و رحمت

فرزانه ی خردمند،  هامون پر سخاوت

سر تا قدم شکوه و  تصویر مهربانی

ای اسوه ی مجسم، بر لطف بی نهایت

نقاش آفرینش ، نقش تو را به زر زد

هر دم تو در فشاندی، بر دوستان ز حکمت

زنگار می زدایی از قلب بی قراران

ما را دمی نگاهی ، باشد ز تو غنیمت

استاد دل نشسته، همزاد هر چه خوبی

نامانده نقش بر دل، از تو به جز محبت

یزدان پاک هستی، هم لطف ویژه دارد

ما را چنین به بندت، بنمودی از ارادت

قاف است قلب صافت، چون حق در آن نشاندی

دانای پرشکوهی ، بانوی پر نجابت

من ماندم و امیدی ، دیدار تازه گردد

افسانه ی پریوش ، استاد با اصالت

پیاده سازی

دیگ از صب تو پسین مهلی برار تُو کردمه
من برازه ی امتحانت زوسرو شُو کردمه
مالت اووا دکترا ، مهلی خش آبی امتحان
هر چی عشقه من دلم ، ایما سی تو رو کردمه
هیچ ریزی نی من کوشت تنی ملا و  فرز
ای مو منت بارتم بی تلواسه خاو کردمه


معنی:

برادر دیروز از صبح تا شب کلی تب شدید داشتم و
تو شعله ی (استرس)  امتحان روز را شب کردم
دکتر جان خونه تون آباد باشه، امتحان خیلی خوبی بود
همه ی عشقی که تو دلمه رو سمت شما روانه کردم
شما یه دانشمند توانمند هستی که هیچ ریگی تو کفشتون نیست
همیشه از شما ممنون هستم چون دیشب بدون اضطراب خوابیدم!

انکار...


گوشیم داخل شارژ خاموشه 

سراسیمه بی اختیار

به عادت میرم که روشن کنم 

مبادا بابام زنگ بزنه کارم داشته باشه.....


یه پهنای صورت اشک نصیبم میشه 

و دیگه اهمیتی نداره خاموش بودنش....





مرده ها به خواست خدا به  آسمان پر می.کشند...

نکند به دستان خودمان زنده ها را بمیرانیم...


بابا بعد  از تو 

دنیا  یه رنگ دیگه اس.......


میشه لطفا ناراحت نشی 

اگر هرگز به اینجا برنگردم؟




.

.



مرگ پایان کبوتر نیست ...

گاهی زخمی که به پا داشته‌ام
زیر و بم‌های زمین را به من آموخته است.
گاه در بستر بیماری من، حجم گل چند برابر شده است.
و فزون‌تر شده است، قطر نارنج ، شعاع فانوس.
و نترسیم از مرگ
مرگ پایان کبوتر نیست.
مرگ وارونه یک زنجره نیست.
مرگ در ذهن اقاقی جاری است.
مرگ در آب و هوای خوش اندیشه نشیمن دارد.
مرگ در ذات شب دهکده از صبح سخن می‌گوید.
مرگ با خوشه انگور می‌آید به دهان.
مرگ در حنجره سرخ – گلو می‌خواند.
مرگ مسئول قشنگی پر شاپرک است.
مرگ گاهی ریحان می‌چیند.
مرگ گاهی ودکا می نوشد.
گاه در سایه نشسته است به ما می‌نگرد.
و همه می‌دانیم.
ریه‌های لذت، پر اکسیژن مرگ است.
در نبندیم به روی سخن زنده تقدیر که از پشت چپرهای
صدا می‌شنویم.

من یک بار مرگ را تجربه کرده ام

من یک بار مرگ را تجربه کرده ام

یک نفر شبیه تو

دست یک نفر

که شبیه من نبود را گرفته بود !

باران هم می آمد ..!

 

"علیرضا هدایت 


من به شیوه ی خودم 

غمگینم


و آزاری هم برای کسی ندارم 


همین .


این پارادوکس های احساسی آزارم میده 

گاهی دوست دارم فقط کنار کسانی باشم 

که  به هر شکلی منو یاد بابام می ندازن   ...


گاهی دوست دارم 

نبینمش تا ابد!