ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
گاهی زخمی که به پا داشتهام
زیر و بمهای زمین را به من آموخته است.
گاه در بستر بیماری من، حجم گل چند برابر شده است.
و فزونتر شده است، قطر نارنج ، شعاع فانوس.
و نترسیم از مرگ
مرگ پایان کبوتر نیست.
مرگ وارونه یک زنجره نیست.
مرگ در ذهن اقاقی جاری است.
مرگ در آب و هوای خوش اندیشه نشیمن دارد.
مرگ در ذات شب دهکده از صبح سخن میگوید.
مرگ با خوشه انگور میآید به دهان.
مرگ در حنجره سرخ – گلو میخواند.
مرگ مسئول قشنگی پر شاپرک است.
مرگ گاهی ریحان میچیند.
مرگ گاهی ودکا می نوشد.
گاه در سایه نشسته است به ما مینگرد.
و همه میدانیم.
ریههای لذت، پر اکسیژن مرگ است.
در نبندیم به روی سخن زنده تقدیر که از پشت چپرهای
صدا میشنویم.
خوب بود