مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

برای خودم

درختی که از زمستان بترسد به بهار نمی رسد!

شوخی با مادرزن

      زنى سه دختر داشت که هر سه ازدواج کرده بودند.
یکروز تصمیم گرفت میزان علاقه‌اى که دامادهایش به او دارند را ارزیابى کند.
یکى از دامادها را به خانه‌اش دعوت کرد و در حالى که در کنار استخر قدم مى‌زدند از قصد وانمود کرد که پایش لیز خورده و خود را درون استخر انداخت.دامادش فوراً شیرجه رفت توى آب و او را نجات داد.فردا صبح یک ماشین پژو ٢٠٦ نو جلوى پارکینگ خانه داماد بود و روى شیشه‌اش نوشته
بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت»
زن همین کار را با داماد دومش هم کرد و این بار هم داماد فوراً شیرجه رفت توى آب وجان زن را نجات داد.داماد دوم هم فرداى آن روز یک ماشین پژو ٢٠٦ نو هدیه گرفت که روى شیشه‌اش نوشته
بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت» نوبت به داماد آخرى رسید.
زن باز هم همان صحنه را تکرار کرد و خود را به داخل استخر انداخت.امّا داماد از جایش تکان نخورد.
او پیش خود فکر کرد وقتش رسیده که این پیرزن از دنیا برود پس چرا من خودم را به
خطر بیاندازم.همین طور ایستاد تا مادر زنش درآب غرق شد و مرد.فردا صبح یک ماشین بى‌ام‌و کورسى آخرین مدل جلوى پارکینگ خانه داماد سوم بود که روى شیشه‌اش نوشته بود: «متشکرم! از طرف پدر زنت!))

یاد ایامی....

ریس دانشگاه : روزگارم بد نیست تکه نانی دارم


استاد: صدایش گرم و نایش گرم سکوتش ساکت و گیرا،

چوبدستی منتشا مانند در دستش

مدیر گروه: آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند.

آموزش دانشگاه: مانده ام در چاه زندان پای بست
همین چاهم که گیرد جز تو دست؟

انتظامات: چه کسی می خواهد من و تو ما نشویم

کمیته انظباطی : همگان خاموش !!

تلفن عمومی دانشگاه: گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت

امورازدواج دانشجویی : دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
وندرآن ظلمت شب آب حیاتم دادند

سرویس دانشگاه‌:اسب حیوان نجیبی است

دانشجوی متاًهل: کجا بودم کجا رفتم کجایم
من نمی دانم به تاریکی در افتادم ره روشن نمی دانم

دانشجوی ممتاز: بودیم و کسی پاس نمی داشت که هستیم
باشد که نباشیم و بدانند که بودیم

دانشجوی ترم آخر: به هر آن کجا که باشد به جز این سرا سرایم

دانشجوی ترم اول: لیک ، خوشبختانه آخر، سر پناهی یافتم

دانشجوی مشروطی:
دست ها می سایم تا دری بگشایم

دانشجوی اخراجی: به خدا که هیچ کس را ثمر انقدر نباشد
که به روی نا امیدی ، در بسته باز کردن

همکلاسی: تو که نوشم نه ای ، نیشم چرایی؟
تو که یارم نه ای ، پیشم چرایی؟

مراحل انتخاب واحد و ثبت نام: قصه است این ، قصه، آری قصه درد است

دانشجوی ترم بالا خطاب به دانشجوی ترم پایین : به کجا چنین شتابان؟

فارغ التحصیلی: تو رو من چشــــــــــــــــــــــــــــــــم در راهــــــــــم

فارغ التحصیل: مانده پای آبله، از راه دراز، بر در دهکده مردی تنها
کوله بارش بر دوش


آخرش که هیچ مارا نماسید و نخواهد ماسید .

اما همان که اسمش برود کافیست کافیست.

الهی شکر!

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

هشتم .....

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

خدایا ....

 

 

خدایا متشکرم...... 

 

 

عینک....

چند روز پیش رفتم فریم عینک سفارش بدم  

گیج شده بودم بین اون همه  فریم به خصوص که تنها هم بودم و کسی نبود بهم نظر بده  

 

یه دفعه چشمم به یه فریم خاص افتاد دقیقا همونی که سال آخر دانشگاه استفاده می کردم  

دلم پایین ریخت به یاد خاطرات خوب اون سالها.... 

 

تستش کردم دیدم واای چقدر  فاصله است بین این مریم و اونی که توی ذهن من بود .... 

 

دیدم چقدر گذر سالها خوب رد پاشو توی چهرمون جا می ذاره و خودمون غافلیم ..... 

 

با نگاه زیر چشمی مرد عینک فروش به خودم اومدم .. 

 

خودمو نباختم ..و همونو سفارش دادم.... 

 

 اما

کاش می شد لحظه را تکرار کرد....... 

 

 

پ.ن :الان اون فریم روی چشم منه ...فکر می کنید نگاه من رو  به اون سالها می بره؟ ؟؟؟نمی دونم

می روم....

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

و باز می دانم....

می دانم  

 

عاقبت روزی  

 

پیراهن گل داری می پوشم

که مرا به شادمانی هفت سالگی ببرد

به کوچه های کودکی و بادبادک و گرگم به هوا

فارغ از تصمیم کبری

فارغ از آنکه بابا نان داد یا نه.... 

مهربانی....

 .... 

عزیز مهربانی آنقدر شیرین با من سخن گفت  

که باور دارم تا همیشه با من می ماند............ 

با تمام وجودم سپاسگذارم ..... 

یا حق!!!