مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

حیف اون روزای خوب !!!!

حیف اون روزای خوب خیلی زود تموم شدن ...
با یه چشم به هم زدن همشون ویرون شدن....
ما میخواستیم یه شبه ..
ره صد صاله بریم ...
برای لبهای عشق شعر خوشبختی بگیم ...
ه!!! .....

امن نیست....

همین و بس بدون شرح .........یا حق!!!!!!!۱

با سلام...

یا خدا سعید داره بازم به خودش فشار میاره و من بد جوری نگرانشم ...هفته آینده پروندشو باید به یه دکتر خوب نشون بدم ...نمیدونم چی پیش بیاد نگرانم ..و با ذکر این که مدتهاست نه سعید و دیدم نه صداشو شنیدم..و در جواب دوستای گلم نفیسه و شیدا جون باید بگم دیوار ایراد گذاشتن رو جونای بخت برگشته مردم هیچ وقت کوتاه نمیشه .....یا حق!!!

ما هنوز....

سلام به همه دوستان عزیزمون ..باید بگم که ما هنوز زنده ایم و شکر نفسی میکشیم و در خم یک کوچه !!!!!! والا این روزا فکر کنم روزای اوج در گیری من با خوانواده به خاطر خاستگارام باشه برام دعا کنید ..سعید خوبه و سلام میرسونه اما کلی در گیر کار..اگر کسی دیدش سلام منو هم بهش برسونه !!!!خب دوستون داریم ..مثل همیشه التماس دعا ..یا حق!!!

توکل به خدا!!!

والا من و سعید آقا مشکل زیاد داریم و چون ارتباطمون خیلی خیلی کمه نمیتونیم اونارو حل کنیم و روی هم میمونن ..عملا این روزا نه ما همیدیگرو اصلا میبینیم و حتی ارتباط تلفنی داریم و من تند تند در پی رد کردن خوستگارای سمجم !!!که دست از سرم بردارن و راه رو برای ورود شازده سعید هموار کنم ....برامون دعا کنید ..یا حق!!!

دوست عزیز ما شیدای عزیز !!از ما رنجیده خاطر شدن و این ما رو خیلی ناراحت میکنه ..شیدا جون داخل بلگتون نمیتونم نظر بدم عزیزم نمیدونم چرا قسمت نظرات باز نمیشه ...ازت میخوام بیای و واضح برام بگی چی شده عزیزم !!!حال سعیدم یواش یواش رو به بهبودیه و از این بابت کلی خوشحالم و همه عزیزانی که اونو دعا کردند رو سپاسگذار...دوستون داریم ..یا حق!!!!!!!

خدا را شکر

سلام . خدا رو شکر به تجویز یه دکتر دیگه من نیاز به عمل جراحی ندارم و می بینید که الحمدلله اینقدر حالم خوبه که بتونم پای سیستم بشینم و تایپ کنم . امیدورام خدا به همه ما سلامتی عطا کنه که از هر نعمت دیگه ای بهتره . از مریم خانوم هم که این چند مدت به تنهایی بار وبلاگ رو به دوش کشیدن حسابی ممنونم .

خاطره هامون!!!!!!

دوست عزیزی از ما در مورد خاطره هامون پرسیده بودن ...باید بگم جریان هتل یه جشن عمومی بوده با حضور اکثر بچه های دانشگاه و این که برا من و سعید قشنگه برا اینه که اون شب به خاطر حضور همدیگه خیلی بهمون خوش گذشت ....یادش بخیر عصرای تابستون ما قرارمون داخل کتابفروشی بود برا خرید کتاب ..تورو خدا نخندید بهمون بگید بچه مثبت چون همه دوستامون گفتن ...یادتونه که اوایل شروع وبلگ بهتون گفتیم ما مثل پیرمرداو پیر زناییم !!!و دانشگاهمونم خانه سالمندان که با هم آشنا شدیم ..حالا متوجه شدید؟؟؟وای خنده رو لبام خشک میشه از فکر مریضی سعید …تورو خدا دعامون کنید ..دوستون داریم …راستی لطفا برا منم دعا کنید از شر این خواستگارای سمج رها شم ..بابا من به چه زبونی بگم مرد زندگیمو انتخاب کردم و چشمم دنبال هیچی نیست ..باید اینو به خانودم و اطرافیان بفهمونم و سخته!!دعا کنید برامون ....یا حق!!!!!

یا خدا!!!!!!!!

دکتر به سعید گفته احتیاج به عمل داره ..برامون دعا کنید ..دوستون داریم ..یا حق!!!!