مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

هوشیاری احساس....

آدمها خاکستری اند 

نه سیاه مطلق 

نه سفید مطلق ....


هر کسی یه سری نقطه ضعفهایی داره 

مثلا وقتی کسی گاهی اونقدر احساساتی میشه 

اونقدر تحت تاثیر جاموندن دلش قرار می گیره

که حتی تاریخ رو هم فراموش می کنه 

این یه نقطه ضعف بزرگه که بااااید رفعش کنه ...

که

هوشیاری احساسش رو از دست می ده!!!!!

این ضعفه......


فرودگاه دستغیب شیراز ........

....

زندگی 

به 

روتین 




نخورده مستی ؟؟

جای خوابم که عوض میشه 

بد خوابم 

فکرهم رهام نمی کنه 

تقاضای یه قرص خواب میکنم 

اونقدر از خستگی تلو تلو میخورم که 

نمیتونم خودمو به لیوان آب برسونم ....


حالا  می فهمم 

نخورده مستم یعنی چی ..









مهر اباد 

۴صبح

تنها 

فگر فکر فکر ..


من اگر عاشق نباشم از خودم سیرم 

من اگر عاشق نباشم زود می میرم...



بشکن .....





امروز

۲۶

مرداد ماه .

مگه میشه؟

مگه میشه!؟

مگه داریم!؟

این همه سیاه........


می لرزم!

مگه میشه؟

مگه میشه!؟

مگه داریم!؟

این همه سیاه........


می لرزم!

فراتر...

چیزی بگو فراتر از حرف 

این بازیچه ی دهان 

چیزی بگو که 


جانم را لمس کند 


مثلا........ 




سرزمینم .....

با دوست قدیمی  وکیلی در مورد زندگی ها و روابط از هم پاشیده صحبت بود ،حالم خوب نبود ...دلم می سوخت ....


داشتیم میگفتیم که چقدر زنان سرزمینم بیچاره اند که بعد از تمام شدن زندگی ،حتی مقطعی باز هم به بهانه های مختلف ،حالا خرجی پول یا توجهی،، باز به التماس نامحسوس سعی در جلب توجه دارند ....که در خونه ی پر ماجرا ،باز به خونه ی اول برگردند با این پیام که مرا چاره ای  و راهی در دنیا جز تو نبود!!!داشت میگفت سالهایی که انگلیس همسرم وکالت میخوند  بر اساس علاقه ام به وکالت و فراغ بالی که داشتم تونستم روی پرونده های مختلف کار و بررسی کنم و به وضوح میدیدم اقتدار مردان و زنانی که به دنبال سرنوشت خود میروند، ... و اینجا حتی اقتدار مردان هم زیر سوال رفته  دیگر مردانگی و جرات هم کم شده  التماس های نامحسوس زنان و بی اقتداری های مردان سرزمینم  را میبینم .....این تصمیم نه جایز است و نه توصیه شده اما ،اقتدار شرط اول عزت نفس است!!!التماس نامحسوس به بهای پولی ناچیز یا توجه نه....


.من گفتم فلانی تا با کفشهای کسی راه نرفتی قضاوتش نکن ،،،


گفت من تا با کفشهای تک تک موکلانم راه نروم نمی توانم به اتاق قاضی برای دفاع بروم !!!اما التماس حتی نامحسوس جایز نیست......


به فکر فرو رفتم ،به اینکه حداقل من علم و جرات قضاوت رو‌ندارم ،،اما میدونم ادم مغرور  اما دلسوزی ام ،،،التماس رو دوست ندارم و دلم برای انسانهای ملتمس میسوزد ......


زندگی پیچیده تر از تصور ماست 

لطفا قضاوت نکنیم!


وقتی احساس میکنی از معاشرت و گفتگو با کسی 

انرژی خوب دریافت نمی کنی 

و یا عزت نفست داره زیر سوال می ره 

سریع راه تکرا ر این حال 

درهای گفتگو رو روی خودت  ببند ...

حتی اگر نور چشم دیروزت باشه ...


خودخواه نیستم 

اما 

من مهمم .....