مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

آخرین جمعه سال و ما شیرازیم

امروز ما شیرازیم

خوشحالم

سال عجیبی بود...

 


  چشمان تو همان 

کافه ی دنجیست 

که 

قهوه هایش حرف ندارد.......




بعضیا

بهترین تعریف از چشم افتادن این بود که خوندم:
"بعضیا رفتارشون باعث میشه دیگه هیچوقت مثل قبل دوسشون نداشته باشیم اما همیشه دلمون واسه اون موقع ک دوسشون داشتیم تنگ میشه."

فصلی تازه.


نفس عمیق 

فنجان قهوه 

ریکاوری



از اول .

نقطه سر خط.








فضای مجازی 

بی حوصله چرخ می زدم 


پروفایل... تنم لرزید 

جزییاتشو می شناختم 

مو به مو


بغص شدم ،

من این بودم ،اینهمه حوصله ،اینهمه احساس

چرا اینقدر عوض شدم؟؟


الان شرایط هست 

اما

یک لحظه فکر کن ،بخوای بری 

شرایط جور نباشه ......

و تو بمیری از دلتنگی!


چمدانم کو؟


..............


یاداور نوشت :

اینجا یک دفترچه خاطرات قدیمی ، متروک اما برای صاحب نوشته با ارزش است 

لازم نیست و عذر خواهی می کنیم اگر همه ی مطالب ،قابل درک و کارآمد برای همه ی رهگذران عزیز نیست ....







گفتم،گفت،ساکت شدم!

.

.

.


گفتم  بهتر نبود بر می گشتی به خاطر پاره ی تنت ؟ساختن یک زندگی جدید سخت تر نبود از ترمیم قبلی؟


گفت بر گردم که بازیافت بشم؟ میدونی بازیافت رو از کجا جمع می کنند؟؟. حتی اگر تاج سر ازش بسازن.........


بغض کردم ،

حالم دگرگون شد،

اصلا دیگه خفه شدم!



توی دلم (شاید حق با توئه.)






بعدا نوشت:

از روز شروع این دفترچه خاطرات 

قسمت نظرات باز بود 

اما الان ناگزیریم پس از تایید منتشر شود 

چون برخی پس تز درج نظر سهوا یا عمدا! 

لینک وبلاگهایی رو قرار می دن که در شأن خانواده 

و این دفترچه نیست!









به بهانه ی ،بی بهانه!


یه نفر رو از نزدیک می شناسم 

که حداقل هفته ای یه سفر کاری داره 

وقت سر خاروندن نداره 

 همیشه 

برتامه های روزانشو روی کاغذ یادداشت 

مینویسه که یکیش  فراموش نشه


اما 

وقتی اقوام و دوستان نزدیک بهش زنگ میزنند 

با خوشرویی گوشی رو بر میداره و میگه 


جان دل ، بفرمایید 


 می پرسی چطوری؟

همیشه جواب میده

- بهتر از همیشه ..بگو 

وقت داری؟

تا دلت بخواد ...بگو!


وقتی بهش پیام میدی در اسرع وقت با خوشرویی جواب میده 

لایف استایلش خیلی شلوغه اما اولویتهاشو هنوز عوض نکرده....


اما 

گاهی میبینی طرف حالا 

به هر دلیلی حتی پیام درجه یکهاشو هم جواب نمیده .

حتما برای کسی اولویت نیست گرفتن جواب در این دنیای شلوغ امروزی  اما 

  آرام آرام نامطلوب می شوند این آدمها برایت .


یاد یه مستند در مورد زندگی باراک اوباما  چهل و چهارمین رییس جمهور  

ایالات متحده افتادم که چند سال پیش دیدم 

چون شخصیتش رو بسیار می پسندم هر چند نه علاقه ونه ادعایی در سیاست دارم. 


که میگفت 

داخل روتین روزم 

بعد از دوش،  با نوشیدنی صبح 

به  ایمیل ها و پیامهای آشنایان و دوستان نزدیکم پاسخ میدم ! 

چون پیامهای کاری رو  در طول روز دیگران حتما پاسخ خواهند داد....


انسانیت بهترین زینت  است.

بماند به یادگار.







              بیمار غمم

                   عین دوایی تو مرا 



مولانا.......

صدای پای نوروز.....

شلوغی و حال و هوای تجریش 

با اون حاجی فیروزهای مودب  و بامزش

حال و هوای امام زاده صالح 

ته بازارچه 


یا 


شهرو دیار و عطرش 

بازار سنتی وکیل

شلوغی و هیاهوی

بازارهای سنتی 

کلی خاطره 


و از همه مهمتر

 هورت  کشیدن عطر عزیزان  با همه ی وجود ؟؟



سرگیجه...




Be poker. Face! ......به قول فرنگی ها .



یکی از قولهایی که به دختر بچه ی درونم دادم 

این بود که 


از این پس شدیییدا کنترلگر باشم در

 ابراز احساسات 

چه مثبت ،چه منفی.....

به خصوص مثبت!


حتی در زبان بدن 

 

تا راحت تر طی طریق کنم باقی راه را.....انشاالله 



البته. واسه آدمی با درجه احساسی بودن من سخته!