مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

اضافه شدن معرفی سعید

سلام عزیزان . برا اینکه شما دوستان بهتر بتونید درباره زندگی و وضعیت ما نظر بدید یه توضیح ( معرفی ) راجع به خودم سمت چپ وبلاگ گذاشتم. مریم خانوم هم قول دادن در اسرع وقت این کار رو انجام بدند. فکر می کنم اینجوری راحتتر می تونیم با هم صحبت کنیم. ممنون . سعید

یا خدا

بیت زیر رو اتفاقی از یه نفر شنیدم و خیلی به دلم نشست . خب پس برا شما هم می نویسمش .
عشق را ساده مپندار و به کس گوش مکن
هیچ کـس غیر خدا نیست ، فراموش مکن

 

 

زمزمه امروز

سلام. من سعیدم. نمی دونم گاهی برا شما هم پیش اومده که غرق یه احساس خوب یا بد باشین و توی اون حالت بشینید با کلمه هایی که بلدین یه چیزی جور کنید و اونو هی برا خودتون زمزمه کنید ؟ به هر حال اینا نتیجه یکی از زمزمه های من برا خودمه . زمزمه های برگرفته از احساس امروزم !

دستای مهربون تو ‍، جای بالـش زیر سرم
من بودم و تو خـدا ‍، اینو نمی شـه باورم !
سر تو روی شونمـه غـم دیگه معنی نداره
دارم مث یه مـرغ عشق تو آسمونا می پرم
کاشکی بمونی پیش من تا نفسـی تو سینه هست
کاشکی نگی به من یه روز ، خسته شدم میخام برم
یه جوری عاشقت شدم که راه برگشت نداره
اگه بخای نباشه عشق فقط می تونم جون بدم
دستای بیقــرار من ، تو دستات آروم می گیره
من هستم و یه آرزو: مــریم  بشی تو همسرم ..
اگر دوست دارید ما رو از نظرات مهربانانه خودتون بهره مند سازید لطفا اینجا رو کلیک کنید.

ما به هم محتاجیم .....

این روزها بیشتر از هر کس و هر چیز من و سعید به هم احتیاج داریم ...حتی فرصت یه صحبت خشک و خالی هم نیست ...ای خدا !!!!!!
برامون دعا کنید خیلی بهش محتاجیم ..........
لطفا برا نظر دادن اینجا رو کلیک کنید.

محبت ....

دلم می خواست امشب به مریمم می بگم .. بی خیال !! بیاین این شعر مریم حیدرزاده رو بخونیم با هم...
نام تو را آورده ام دارم عبادت می کنم
گرد نگاهت گشته ام دارم زیارت می کنم
دستت به دست دیگری از این گذشته کار من
اما نمی دانم چرا دارم حسادت می کنم
گفتی دلم را بعد از این دست کس دیگر دهم
شاید تو با خود گفته ای دارم اطاعت می کنم
رفتم کنار پنجره دیدم تورا با ...بگذریم
چیزی ندیدم!اینچنین دارم رعایت می کنم
من عاشق چشم تو ام تو مبتلای دیگری
دارم به تقدیر خودم چندیست عادت می کنم
تو التماسم می کنی جوری فراموشت کنم
با التماس اما تو را به خانه دعوت می کنم
گفتی محبت کن برو ،باشد خداحافظ ولی
رفتم که تو باور کنی دارم محبت می کنم

اگه دوست دارید نظر بدید لطفا اینجا رو کلیک کنید.

نوشتنم درد می کند ...

این سعید است که دوست دارد تو بدانی مدتی است نوشتنش بدجوور مریض است و گرنه دوست داشت هر لحظه بنوسید مریمم دوستت دارم ! وای چه حرف مبتذلی ! بابا اینجا میخایم از مشکلاتمون بنویسیم که دیگرون کمکون کنند نه اینکه ... بی خیال ! بازم می گم مریم خیلی دوست دارم !

مثل اینکه سعید پشیمون شده !!!!

سلام دوستان قبل از هر چیز ما( من و سعید ) رو به خاطر این همه کم کاری ببخشید باشه ؟؟؟ خب مرسی !!!
مثل اینکه البته اگر به کسی از جمله خود سعید نگید ......این سعید آقای ما از نوشتن مطالب داخل وب لاگ یا اصلا از این موضوع ( پیشنهادش به خودم رو میگم ) پشیمون شده ......
خب حرفی نیست اما ...یه خبر هم به ما میدادی آقا پسر گل !!!!
نه بابا شوخی کردم ....مطالب وب لاگ رو نمیدونم اما خب در مورد خودم فکر نمیکنم که پشیمون شده باشه.....
اما خب گذشته از شوخی ما هنوز مشکلاتمون سر جای خودشون هستند.....و از همه شما عزیزان برای کمک به این مشکلات یاری میطلبیم ......مریم