مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

نوشتنم درد میکند........

ذهن من آبستن یاوه شده ...و حاصل نوشتن این روزهای من جز یاوه چیزی نیست ..پس تا تولد نوزادی دلخواه از این ذهن ...یاحق!!!!!!!!«««اما سعید براتون مینویسه ..»»»

دغدغه ها ...

من ( سعید ) هرگز از دسته 2 بودن درجه 2 بودن نفر دوم بودن و .... خوشم نمی اومده و برام تحملش ممکن نبوده . به لطف خدا وضعیت معیشتیمون مشکلی نداشت ( البته الان به خاطر سرمایه گذاری غلط شرایط تغییر کرده !) اما مهمترین دغدغه ی من فرداهاست که مبادا سروش جلوی سر و همسرهاش احساس ضعف کنه .... بی خیال توضیح بیشتر شاید باعث یه سری سو تعبیر راجع به من بشه !! یا خدا !!! دعامون کنید بچه ها روزهای سختیه ! ‌روحیه م داغونه ! کاش اینقدر عاقل بودم که می فهمیدم این زر و زیور دنیا و ملک ها و داراییها و ماشینهای آن چنانی فناپذیرند و به کسی وفا نمی کنند ! کاش ...... راستی این روزها رهبر به شیراز سفر کرده است . کاش بودید و می دیدید چه بریز و بپاشهایی که شده است !

در شهر ما چه می گذرد

دوستانی که از قضایا مافیای ضمین خواری شیراز بی خبرند ( باند حائریها نبی زاده مسعودی اقبالی فاتحی و .... ) بد نیست سری به سایت استاد عبداله شهبازی بزنند که صددر صد مطالبش از نظر بنده مطلع صحیح است.

yade ayami....

een marboot be yeki dige az webloghamoone albate male salha pishe vaghti ke saeed taze mano dide bood bekhounid va be tedade nazarat tavajoh konid ..jalaebe na???



چهارشنبه 25 تیر ماه سال 1382
تردید ! تردید و باز هم تردید!
یک سو منطق . سوی دیگر احساس . تابع کدام یک باید بود؟ تلفیقی از این دو یا هیچکدام !! تا آنجا که توانسته ای عمریست پاک زیسته ای . همیشه در تلاش بوده ای حق خودت را از زندگی بگیری و اتفاقا انسان بی عرضه ای هم نیستی . هرگز نگذاشتی صحرای دلت به رستنگاه علفهای هرزه بدل شود. دوست داشتن او ، بی دلیل خود را ساکن و حاکم نهانخانه ی احساس تو کرده است. هر چه از او دوری می جویی بیشتر اسیرش می شوی ! به خود می گویی او که دیر آمد ، ای کاش زود می رفت . می دانی که خود را منطقی می داند . و چنین منطقیونی ! سخت از شمایان احساساتی گریزانند! به او کاملا این حق را می دهی! از تو می خواهد به هیچ صورت به اوعادت نکنی !! اما کار از کار گذشته است و تو عادت کرده ای و حتی چیزی بیشتر از عادت ! از یک سو دوست داری مثل قهرمان یک فیلم احساسی به این نیت که آسایش لحظه های او را بر هم نزنی ، خود را از لحظه های او کنار بکشی و خودت با درد خودت بسوزی ، تا روزی که عاقل شوی!!! اما سوی خودخواهانه دلت می گوید به دنبال چاره ای باش ، و برای تو که سخت از تظاهر در اثبات و تحمیل خود گریزانی ، این مانع بسیار بزرگی است! وای فصل سخت رسوایی رسید ! چاره چیست!!؟ درمانده شده ام! این روزهای من آغشته از این تردیدهاست !باید چه کرد!؟
دوستانی که دوست دارند کلبه ما رو با لینک به دولتسرای خودشون منور کنند، لطفا توی قسمت نظرات به این مطلب حتما اشاره کنند.

10:03 AM | مریم و سعید | نظرات [153]






va ma.....

va ma ham chenan dar kham aan kooche eem !!!!!!!!!!!ke che konim ba khaneye koochakeman..ya hagh