مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

خدای خوبم...

خدا همیشه یه جور زیبایی با من بوده

یه جور که همیشه

از این که بنده ی لایقی

براش نبودم خجالت میکشم


خدا جون دوستت دارم

خداییش خیلی خدایی!!!!


الهی شکر.....

M & H


love story


 A heart full of love

A life full of kisses

now Mohamadreza and Hoda

become MR and MRS


04.18.2013


یک شب یه یاد ماندنی....

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

عطر زندگی...


دلم کافی شاپ میخواد !! یه قهوه دو نفره ی دبش..میشود آیا آقای خانه؟؟؟

روز تعطیل یه مامان!

از صبح که بیدار میشی یه بند می چرخی و به کارهای خونه می رسی

ظهر یه نهار خوشمزه (چقدرم خودمو تحویل میگیرم) به اهالی خونه میدی

و بعد از ظهر هم یه خونه تکونی مختصر !!


سر شب فندق کوچولو رو حمام میدی


برات یه مهمون میرسه و بعد از پذیرایی

و رفتن مهمون


پسرک یه مهمونی کوچولو ترتیب میده

همه رو جمع میکنه و سعی در شاد کردن روحیه ی مامان جونش

که خوب فهمیده ناراحته داره


به خونه بر میگردی

تازه پسرک شام میخواد!!

بعد هم فندق شیر میخواد 


بعد از همه ی این موارد آماده کردن وسایل و لباسهای

فردا صبح آقای خانه !


اما با همه ی این سخنان نگاه و کلام پر از قدر دانی آقای خانه همه رو از تنت می شوره !!!

خدایا شکرت

و فردا روز از نو روزی از نو.....

مادر؛


روسری ات را بردار تا ببینم، بر شبِ موهایت؛

چند زمستان برف نشسته است؛

تا من به بهار رسیده ام ...!


مریم بانو....

مریم بانو

تو را چه میشود ؟؟؟

گویی که در خوابی......

سرطان !

این روزها اکثر سایتهایی که باز می کنم محتوی مطالبی راجع به سرطان و شیوع شگفت آورش در کشورمون هستند!! وقتی دیروز دوستی شاغل در انجمن حمایت از بیماران سرطانی از مصائب آنها می گفت دلم می خواست بنشینم و زار زار به حال این بیماران که تعدادشون کم هم نیست گریه کنم...

این هم دو مطلب گواه حرفهایم :


افزایش سرطان روده بزرگ در کشور به دلیل تغییر در ذائقه مردم


مسؤولان دولت و نمایندگان مجلس! به خاطر خانواده های خودتان هم که شده ، بحران غذاهای سمی را جدی بگیرید

مرگ زیبا

امین که مرد  دو سه سالی پکر بودم 

دو سه سال آشفتگی -دو سه سال نفرت از مرگ  

اما جهانگیر که رفت من پخته تر بودم  

و دریافتم که مرگ به آن زشتی ها که فکر می کردم نبوده است 

مرگ گاهی رهایی است - خلاصی است - یک گذار زیبا به دنیاییست که شاید بهتر از این دنیا باشد - مرگ یک آغاز نامعلوم است 

 آغاز یک سکون و آرامش ابدی

تلخ است  

اما قهوه ی تلخ  را هم دوست داریم  

چون می دانیم که آراممان می کند   

جهانگیر عزیز رسیدنت را به آرامش ابدی به تو تبریک می گویم 

و امین جان امیدوارم از مهمانهای تازه رسیده خوب پذیرایی کنی 

 

راستی اینک حس می کنم چه تجربه ی بینظیریست خوب مردن  

تجربه ای که فقط نصیب بندگان خاص خدا می شود 

 

گاهی دلم برای مرگ تنگ می شود- سعید

بهونه

وقتی بخوای بهونه بگیری

گاهی خودتم از بهونه هات خندت میگیره


خورشت بادمجان ...