مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

این روزها...

این روزها همه چیزش با گذشته فرق کرده

اصلا آدمهای دورو برم رو نمی‌شناسم

دلم برای خودم که هیچ ،واسه اونها هم تنگ شده

این روتینهای خوره وار که به جون هممون افتاده داره بد جوری روح و جسمون رو میخوره.....


این روزها به عشق کنار بابا بودن و نفس به نفسش بودن خوشم

اونقدر انرژی خوبی داره این پیر مرد که به تمام دنیا می ارزه ،،


پسرک داره بزرگ. میشه با تمام مشکلات خاص این سن ،نوجوونی!!!


و من همچنان سنگ زیرین آسیام!!!!باید صبور و مقاوم باشم به جرم زن بودن شاید....!


اصلا سلیقه موسیقیمم فرق کرده،،انگار با خودم بیگانه امf




داغونم

داغونم

فقط همین...

نبودی مامان...نبودی،،،،

راستی

مامان خیلی دلم برات تنگ شده

این روزها همش دلتنگت میشم

همش گریه میکنم

امروز از صبح تا الان 

چندییین بار گریه کردم

صدات کردم

عکستو بوسیدم

کلی باهات حرف زدم

نبودی

نبودی

نبودی

..................

این روزها دلم از همه دلگیر است...


نه حوصله کسیو دارم

نه جایی

نه حرفی

نه سخنی.....


خدایا مددی

عادت

دیگری سخنی برای گفتن نیست و یا شاید 

حوصله ی نوشتن نیست

اما

دغدغه دارم

بگذرد اردیبهشت پر گل

بدون خط خطی من اینجا

به عادت چند ساله

والسلام.