مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

من مامانمو می خوام ...

خدایا  رهایم کن  

از این روز و شب ها با انتظار گشنده ی مرگ آوری که فقط من می دانم و بس 

خدایا مامانمو می خوام 

گاهی وقتها سروش توی بغل من گریه میکنه و میگه: 

من مامانمو می خوام.. 

خیلی برام جالبه محکم بغلش میکنم و می بوسمش 

خدایا منم مامانمو می خوام 

بسه دیگه 

لعنت به روز و شب های انتظار.... 

 

چند کلام ناب از دکتر علی شریعتی

من رقص دختران هندی را بیشتر از نماز پدر
 
و مادرم دوست دارم. چون آنها از روی عشق
 
 و علاقه می رقصند ولی پدر و مادرم از روی
 
 عادت نماز می خوانند .

«دکتر علی شریعتی»

-----------------------------------------------------------

زن عشق می کارد و کینه درو می کند... دیه
 
 اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو
 
 برابر... می تواند تنها یک همسر داشته باشد و
 
تو مختار به داشتن چهار همسرهستی
 ....
 برای ازدواجش ــ در هر سنی ـ اجازه ولی
 
 لازم است و تو هر زمانی بخواهی به لطف
 
 قانونگذار میتوانی ازدواج کنی ... در محبسی
 
 به نام بکارت زندانی است و تو ... او کتک می
 
 خورد و تو محاکمه نمی شوی ... او می زاید
 
 و تو برای فرزندش نام انتخاب می کنی...او
 
 درد می کشد و تو نگرانی که کودک دختر
 
 نباشد .... او بی خوابی می کشد و تو خواب
 
 حوریان بهشتی را می بینی ... او مادر می
 
 شود و همه جا می پرسند نام پدر ..... .

«دکتر علی شریعتی»


عاقلانه ازدواج کن تا عاشقانه زندگی کنی .

دکتر شریعتی

کاش می دانستی...

کاش می دانستی وقتی برخورد خوبی نمی کنی چه جفایی به من - ما و زندگیمان می شود...... آن گاه هرگز به من برخورد ناجور نمی کردی ! سعید

خدایا شکرت ....

 

خدایا شکرت  

مامانم بهتر شد 

اما غمش تو دلم لونه کرده 

خدایا از بیمارستان همه ی  

مریضها رو نجات  خیر بده 

آمین....

غمم...

تورو با خودم غریبه 

از غمم جدا می بینم

یا خدا...

خدایا کم آوردم 

بریدم 

خودت کمکم کن 

حداقل می تونستم دستاشو توی دستم بگیرم 

 رفت i c u 

می گن حالش خیلی بده 

ملاقات ممنوع 

خدایا کمکم کن 

اگر برش نگردونی 

گرم و سلامت به آغوشم 

وااای دارم هذیون میگم... 

 

 

پ.ن : 

بین این همه ناراحتی واای خدایا چه جوری ازت بگذرم به خاطر حرفهایی که در مورد من بهش زدی ؟؟؟ 

ببخشید امروز کلی دلم شکسته بود و دل تنگ بودم یه کمی با خدای خودم خلوت کردم و غیبتتو کردم. 

خواهش میکنم تمومش کن 

خیلی تاثیری توی زندگی من نداشته و نداره اما  

می ترسم حلالت نکم......... 

دعا کنید...

  مکان : ccu

زمان :دوشنبه 7:30 بعد از ظهر

 

 

دلم خیلی گرفته  

عزیز ترین کسم جلوم بی هوش خوابیده 

رنگش مثل گچ سفیده 

به سختی نفس میکشه  

دارم توی خودم آروم آروم گریه میکنم 

از بس دستمال روی گونه هام کشیدم سرخ شده 

 .

 .

 .

صدای اذان داخل بیمارستان بلند میشه  

دلم می ترکه  

بلند بلند گریه میکنم 

مامانم دستشو بالا میاره و 

میگه 

یا امیرالمؤمنین.....  

نگاهش کردم خدایا بی هوش بود....

دستشو میگیرم خیلی سرده  

می بوسمش  و اشک میریزم 

سرم گیج رفت  

زمین زیر پام خالی شد 

دلم لرزید  

و کلی به خدا التماس کردم  

خدایا کمکم کن.... 

 

 

خدایا کمکم کن 

بدترین روز و شبهای زندگیم داره سپری میشه 

اما خودش همیشه یادم داد 

مامان غمهات واسه خودت شادیت برا اطرافیات .. 

مامانمو دعا کنید ... 

یا حق!!! 

 

 

خریدن های روحی...

 

عزیزی چه خوش گفت 

 

شیفته  ی خریدن های روحی ام..... غنی میشوی!! 

 کاش هفته ای نه 

 ماهی نه 

 سالی نه 

 عمری یکبار برای جلای روحمان بخریم 

 آمین..... 

 

پ.ن :غزیزم من بیشتر محتاج توام توی این جریان.....  

پ.ن۱:از ترس برخی چشمهای ناپاک .. با اجازه شما سعید جون...

پ.ن ۲ : بی خوابم  صبح۵:۳۰

 

چشمها رو بشوییم هنوز خیلی عاشقیم !

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

پنجمین...

 

پنجمین... 

 

در همان پیله ی تنهایی...