مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

عینک....

چند روز پیش رفتم فریم عینک سفارش بدم  

گیج شده بودم بین اون همه  فریم به خصوص که تنها هم بودم و کسی نبود بهم نظر بده  

 

یه دفعه چشمم به یه فریم خاص افتاد دقیقا همونی که سال آخر دانشگاه استفاده می کردم  

دلم پایین ریخت به یاد خاطرات خوب اون سالها.... 

 

تستش کردم دیدم واای چقدر  فاصله است بین این مریم و اونی که توی ذهن من بود .... 

 

دیدم چقدر گذر سالها خوب رد پاشو توی چهرمون جا می ذاره و خودمون غافلیم ..... 

 

با نگاه زیر چشمی مرد عینک فروش به خودم اومدم .. 

 

خودمو نباختم ..و همونو سفارش دادم.... 

 

 اما

کاش می شد لحظه را تکرار کرد....... 

 

 

پ.ن :الان اون فریم روی چشم منه ...فکر می کنید نگاه من رو  به اون سالها می بره؟ ؟؟؟نمی دونم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد