مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

والا پیرو پست قبلی سعید آقا باید بگم ایشون سخت در اشتباهن و من به تک تک افراد سعید خانواده جون به خاطر خوبیشون (ان شالله)و عشق به سعید دوسشون دارم عاشق مامان جون که خیلی هستم ….
دوستون داریم …تا بعد…
نظرات 1 + ارسال نظر
امین یکشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 01:50 http://PalizeBlog.BlogSky.com

سلام
حکایت عاشقی شما کجا و حکایت دل من کجا.
تا حد زیادی شبیه هستیم.
من و مریم(همون دختری که روزهام به طنین صداش موزون شده) با یه آشنایی ساده شروع شد. من برنامه‌نویسم و در یک اتفاق ساده برای یه واحد دانشگاهی رفتم که پروژه بنویسم که قصه‌مان شروع شد.
سه ساله که از آشنایی‌مان می‌گذره و بارها هم به جاهای باریک و انفصال کشیده شد، اونهم بخاطر مسائل اعتقادی.
هم من می‌دونم که مریم چقدر دوستم داره و هم اون که بی‌نهایت توی وجودم جوونه زده.
من و مریم داریم روی لبه تیغ راه می‌ریم.
خانواده مریم بو بردند ولی علنا مطرح نشده چون با مخالفت سرسخت پدر مریم روبرو هستم. تازه درسم رو تمام کردم و دنبال کاری هستم که بتونم رضایت خانواده مریم رو بدست بیارم. البته اگه رئیس جمهور هم بشم باز مخالفت پشت مخالفت به همین خاطر در انتخابات نهم اسم‌نویسی نکردم.!!!!
خانوده مریم میگن داماد (بنده عاشق) باید صاحب خیلی چیزها باشم و من که تازه خودم رو پیدا کردم مانده‌ام.
خود مریم حاضره از صفر من هم شروع کنه ولی بدست آوردن دل پدر و مادر کار نهایت دشواری است.
برای من و مریم دعا کنید.
انشاالله که خبر وصال شما رو از همین وبلاگ بخونم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد