مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

الهی شکر.....

سلام بچه ها ....

شکر خدا اگر چشم نکنم من و سعید داریم خیلی خوب با هم زندگی میکنیم ..

امشب با سعید رفتیم خرید و اگر چه من نتونستم به هیچ عنوان مثل دوران مجردیم خرید کنم اما خیلی خوشحالم که خدا به من گلی مثل سعید رو بخشیده و این برام همه چیزه ...و امیدوارم که روزی برسه که ما بتونیم مثل الان خوب و شاد و همچنین در رفاه مالی بیشتر و صد البته ان شا الله از راه حلال زندگی کنیم ...

خیلی عاشق سعیدمم . امیدوارم این عشق روز به روز گرم تر باشه...

راستی بچه ها امشب اولین غذای جدی زندگیمو سوزوندم ....غذا که نه شلغم سوزوندم ..اونم خیلی بد جور ..هاهااها ....برامون هم خنده دار بود و هم خوب ناراحت شدیم ...

بچه ها تورو خدا اینارو بخونید مربوط به ماههای اول آشنایی منو سعیده و خودتون قضاوت کنید که قسمت چه ها که نمیکنه ......

 

مریم  هستم با سلام به همه دوستانی که قصد کمک به امری محال دارند..
میگم شاید اولین مورد مشترک من وسعید همین سقف باشه .....اما فقط منو اون زیر یه سقف مشترک جا میگیریم اون هم آسمونه !!!!!

 
دوشنبه 30 تیر ماه سال 1382
سلام . من مریم هستم !
عشق ! سعید خودشو گفته . من فقط دوستش دارم ! اون هم یه کم! به خودش گفتم چقدر !!
من و سعید زیر یک سقف !! محاله محال !!! امشب بهش گفتم . اما گفت میخاد بجنگه! خسته می شه می دونم ... اما باز هم امید به خدا ... می گم شما کمکمون می کنید !؟

 

میبینی امری محال ...صورت گرفته...پس فقط ..یا خدا......

خلاصه زندگی تلخ و شیرین با همه ..

اما سعید من عسله ...(هاهاها..)چه لوس نه؟؟؟؟

یا حق!!!!!!!!!!

نظرات 6 + ارسال نظر
داداش دانیال دوشنبه 19 دی‌ماه سال 1384 ساعت 01:54 http://music-city.blogsky.com

سلام وبلاگ خوبی دارید خوشحال می شم به من هم سر بزنید و موزیکتون رو درخواست کنید تا من براتون آماده کنم

داداش دانیال دوشنبه 19 دی‌ماه سال 1384 ساعت 01:55 http://music-city.blogsky.com

سلام امیدوارم خوشبخت بشین

هیلدا دوشنبه 19 دی‌ماه سال 1384 ساعت 06:12 http://www.hildabihamtast.blogsky.com

همون یا خدا

صبا و پرهام پنج‌شنبه 22 دی‌ماه سال 1384 ساعت 11:06 http://anymoanyma.blogsky.com

مشتاق دیدار

رژین شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 13:56 http://blackandwhite.blogsky.com

خیلی رومانتیک بود...

سانیا سه‌شنبه 11 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 22:31

وای مریم عجب پستی نوشته بودیا.دلم یهو ریخت پایین.تا این جای داستان زندگی تون رو که می خونم انگار منم.نمی دونم برام جالبه.انگار سرنوشت شما تا این جا که خوندم مثل منه.مریم جون می شه اگه سوالی داشتم ازت بپرسم؟البته می دونم سرت خیلی شلوغه اما یه نظر کوچولوت هم برای من مهمه.
بوس
برم بقیش رو بخونم.............

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد