مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

ما و همچنان اسارت ......

سلام الان سعید رفته پمپرز برای سروش پیداکنه و منم نگران غذای سروشم از یه  رستوران ایتالیایی یه کم برنج ساده گرفتیم و اللهی بمیرم بچم خورد ...این سفره یه سفر تاریخی شده به دبی فکر کنم حداقل تا ۶الی ۷ ساله دیگه اسم اینجارو نیارم ....اینجا فقط تنها حسنش اینترنت وایرلس مجانی بود.. اما خب بمیرم سروشم خیلی اذیت شد ..الان یک ماهه که من از خونه دورم و پر میزنم برا خونه ..الان اینجا یه عده از جوونها دارن سر شماره گیت بعدیمون ورق بازی میکنن...دل خوش سیری چند .... یا خدا شاید تا ۶ صبح اینجا باشیم ..خودت رحممون کن .....

سعید خیلی خسته شده و نگران کارشم هست ...الهی بمیرم ..اما نه برا خودم بیشتر بمیرم با بچه کوچیک ...آخر خودخواهی .......

خب پر چونگی بسه دیگه همتونو دوست دارم ...بازم محتاج دعای خیرتونیم ..یا حق!!!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد