مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

سعید...

من کلا خودم رو تو زندگی دستکم گرفتم و از این قضیه اصلا احساس بدی ندارم. هر چند این مسئله غالبا امکان عقده گشایی و تحقیر دیگران را محیا کرده است. روزی که شاخصترین چهره دانشگاه و مدرسه بودم و روزی که فرصت تدریس در دانشگاه و بهترین موسسات کنکور و بهترین مدارس شهرم را یافتم  در من  هیچ حس برتری نسبت به دیگران شکل نمی گرفت چون می دانستم که اینها پوچ است. همواره همنشینی با کودک درونم را به زندگی در آن روی سکه زندگی ترجیح داده ام . راستش بیزارم از جوهایی که هیولای زشت ثروت اندوزی فرصت خودشان بودن را از آنها گرفته است. لطف خدا با من تازه از فراغت تحصیل رها شده و پایان خدمت گرفته همراه بود که ظرف 2-3 سالی که از تشکیل زندگیم می گردد یک انبار تجاری با موقعیت بسیار مناسب و یک مغازه با وضعیت مناسب را هرچند به صورت مشارکت با دیگران خریداری کرده ام . اما.... حساب کتابهای زندگی به خصوص در کشورهای جهان سوم اصلا قابل پیش بینی نیست. یک روز صد میلیون وام میگیری به هوای اینکه رشد تورم به کمک تو می آید و روز دیگر همان تورم قاتل تو می شود. زیاده نگویم با این رکود مطلق بازار من هر ماه یک پراید ، هر دوماه یک پژو پارس ، هر 3 ماه یک زانتیا و هر 4 ماه یک ماکسیما را به عنوان قسط مغازه می پردازم !!! به نظر شما با این وضعیت بازار تا کی دوام می آورم ؟؟؟؟ آیا هنوز حق دارم خودم را دست کم بگیرم؟؟؟ نباید روحیه را از خود و خانواده ام بگیرم . اما آیا در شهر گودزیلاها اقتصادی که به قیمت بدبختی صدها نفر دیگر هر روز

بیش از پیش رشد می کنند ،  فرشته فریادرسی پیدا خواهد شد که مرا در رهایی از این وضعیت یاری کند؟؟ فکر می کنم فرشته در درون خودم است ،‌باید او را بیدار کنم!!! سعی دارم اراده ام را تقویت کنم . سعی دارم سعیدی بشوم که باید!! تصمیم دارم مثل روزهای راهنمایی و دبیرستان برای تقویت اراده ام از فردا روزه بگیرم . لطفا دعایم کنید....

نظرات 4 + ارسال نظر
امیر شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 10:32 http://amirsahafi.persianblog.ir

سلام
نمیدونم منو اصلا یادتون میاد یا نه؟ با اسم سر آشپز سال ها پیش طنز مینوشتم و تو نگرانیهاتون هم چندین بار با هم صحبت کرده بودیم آقا سعید.
ببین سعید جان سختی ها میان و میرن عزیزم . بعد مدت ها مرورشون کنی شیرینی و حلاوتش را میتونی حس کنی.
وبلاگ خودت را از آغاز که سال ۸۲ بود تا مهر ۸۴ مرور کن میفهمی چی میگم. خدا اونقدر مهربونه که همیشه با بنده هاشه و امتحانشون میکنه .
خوشحالم که اراده ی آهنینی داشتی و میخوای تقویتش کنی.
فقط میخوام بهت بگم نترس و برو جلو . خدا بزرگه. یه وقتا همچین کمکت میکه که فکرشم نمیکردی.
من از جهاتی زندگیم به تو شبیهه . من وقتی رفتم خواستگاری دانشجوی ارشد بودم و همسرم هم ۲ سال از من بزرگتر بود. بعدشم تو دانشگاه با حق التریس روزگار گذروندیم. بعدشم که دکترا میخوندم از بی پولی ۴ ماه رو با ۱۰ هزار تومان گذروندیم!:):) اما بهت بگم الان که یک سال از اون زمان میگذره میبینیم با همسرم که اونه دوره از شیرینترین دوره های زندگیمون بوده. همسرم همیشه روزای روشن آینده رو توصیف میکرد و راضی بودیم به رضای خدا.
برادر عزیزم خدا خواست و من بورسیه هیئت علمی شدم و بلافاصله هم شدم معاون هیئت علمی دانشگاه آزاد!! چیزی که شاید تو رویاهام نیز نمیدیدم که با سن کم و اون مشکلاتی که پیش رو داشتم ممکن باشه....
اینا رو گفتم که بگم مبادا نکرانیهای شغلیت باعث شه پسر گلت و همسر ت رو کمتر تو خاطر داشته باشی که خوشی با این ها میتونه دوای درد خستگیهات باشه.
خدا بزرگه و مثل همیشه خیلی با مرام. توکلت بهش باشه یا علی بگو و برو جلو.

مریم شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 11:28

از معدود دفعاتی که من در وبلگ نظر میدم.....
الهی من قربون تو برم
من دیشب خواب بودم که تو این پست رو گذاشتی رو.ی وبلاگ
کلی بغض کردم و چند قطره اشک ریختم و به جون خودت که عزیز ترینی تنم لرزید
من پشتتم تا نفس دارم و تا شرایط بهم اجازه بده
همه چیز درست میشه راحت تر از اونی که فکرشو کنی عزیزم
دوستت دارم و تو بهترین منی
مریم

رجا شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 12:00 http://mm3.blogsky.com

دنیا همیشه دو روزه
یک روز با تو
یک روز علیه تو

مهم اینه خوب زندگی کنی
پولدار بودی خوشحال باش
نبودی ناراحت نباش

نسرین شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 13:31 http://www.onealcoveforme.blogfa.com

سلام.خوب هستین؟
این مشکلات رو همه دارن خب.مهم این هستش که بتونیم مقابل مشکلات بایستیم و باهاشون بجنگیم.تصمیمتون برای روزه گرفتن خوبه.برای تقویت اراده.ولی مریمخانم که بهتون گفتن.باهم باشین.تموم سختیهارو تنهایی تحمل نکنین.با خونواده در مشون بذارین.ایشاالله به زودی مشکلاتتون حل میشن.سروش پسرتون هستن؟فکر کنم کوچیک هستش.مریم خانم از روی ماه سروش جون ببوسین.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد