مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

من و پسرم ...

  

تصمیمهای مهمی گرفتم  

اما تصمیم مثل ماهیه گرفتنش آسون و نگه داشتنش سخته.. 

خدایا کمکم کن. 

 

 

 

زمان: 4 بعد از ظهر 

مکان: اتاق سروشم 

 (سروش یه کم کسله ...بمیره مامانی برات..) 

-مامان این دی وی دیه خرابه ؟؟(تام و جری) 

آره  

-بشورش لطفا! 

می شورمش و باز خرابه ... 

-واای نشون نمی ده 

خب مامان یکی دیگه ببین  

-واای خدا منو رحمت کنه که از دستم راحت شی!!!(پناه بر خدا) 

الان صورت من این شکلیه  

  

 

قربونت برم با این دقتت به کلمات .... 

یه چیزی بگم  

این روزها که سروش هدفمند و با فکر حرف می زنه انگار از همیشه عزیز تره! 

احساس میکنم یه همدم بزرگ تو خونست  

گاهی باهاش همفکری و مشورتم میکنم   

 

یاحق!!

نظرات 1 + ارسال نظر
باران جمعه 7 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 23:51 http://the-rain.blogsky.com/

مثال تصمیم و ماهی-ت خدا بود!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد