مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

بازا ر و کار....

ا 

ین روزها سخت درگیر کار ه همسر   محترمیم  

 

بازار ؛ کلاس درس بزرگی هست به خصوص برای من که خیلی با این دنیا ارتباط نزدیکی نداشتم  

یه کم چشم و گوشم به حقه  بازی ها (ببخشید ) و این مسائل روز بازار باز میشه و اطرافم رو بهتر میشناسم  

ا 

ما خب خیلییییییییییییی مسائل که بیشتر فرهنگی هم هست آزارم میده  

مثلا خانواده هایی که میان برای عروس و داماد خرید کنند و یه لشکر و نصفی باهاشون همراهی میکنند 

 

یا مثلا وقتی که عروس یا داماد مخصوصا عروس یه چیزی می پسنده و یکی از اقوام شوهر نظر مخاف میده خونم به جوش میاد و به حال اون عروس نگون بخت افسوس می خورم که چرا داره تن به این وصلت میده ؟ 

 

و از همه بد تر خانواده هایی که دختر های ۱۸-۱۹ ساله و بعضا کمتر رو  دارن می فرستند خونه ی بخت .. 

 

دلم می سوزه و با خودم میگم آخه اینها که اینقدر زود از دخترشون سیرند چرا گذاشتند بچه دار بشن؟؟؟ 

اونم به دامادهایی که اونها رو نمی فهمند ..بی چاره ها  

آخه چرا؟؟؟ 

نمی دونم ... 

شاید این هم یه جور زندگی باشه  

شاید همه ی اینها بد نباشه  

و از نظر خودشون نهایت خوشبختیشونم باشه که فقط لباس عروس بپوشند و براشون هورا بکشند .. 

اما من حالم بد میشه  

بدم میاد   

خب نظر شخصیه دیگه....

 فعلا تا بعد ... 

یا حق!!! 

 

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد