مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

رهگذر رمان ....

 

خدایا هر روز رو که با جمع می گذرونم یه دریا تجربه نصیبم میشه ... 

 

تلخ و شیرین ....  

 

پ.ن: وقتی اون دختر ه زیبای بی گناه بی مقدمه شروع کرد به صحبت و درد دل باهام نمی دونم چرا بعد از شنیدن ه چند جمله ازش از این که احساس کردم شاید پدر و مادرش راضی نباشند بچه شون این حرفها رو برا من ه غریبه بگه بحث رو به مهد کودک و بازی عوض کردم  

اما بغض کردم و کلی غصه خوردم ....

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد