مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

همراه شو عزیز...

 

همراه شو عزیز کین درد مشترک هرگز جدا جدا درمان نمیشود... 

 

                            دشوار زندگی هرگز برای ما بی رزم مشترک آسان نمیشود .......

نظرات 3 + ارسال نظر
محسن پنج‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 19:34 http://bakhyr.blogsky.com

سلام. بله، به زبان ساده تر، یک دست صدا نداره.

یک خاطره:
بیمارستان شلوغ شلوغ بود. عملیات نبود، گرمای هوا همه را از پا انداخته بود. دکتر سرم وصل کرده بود بهش. از اتاق می رفت بیرون ، گفت «بهش برسید. خیلی ضعیف شده.» گفت «نمی خورم.»
گفتم «چرا آخه؟»
- اینا رو بر ای چی آوردن این جا؟ مریض ها را نشان می داد.
– گرمازده شدن خب.
– منو برای چی آوردن؟
– شما هم گرمازده شدین.
– پس می بینی که فرقی نداریم.
گفت «نمی خورم.»
«حسین آقا به خدا به همه گیلاس دادیم. این چن تا دونه مونده فقط .»
گفت «هروقت همه ی بچه های لشکر گیلاس داشتند بخورند، من هم می خورم.»

خاطره ای بود از شهید حسین خرازی، فرمانده شهید لشکر امام حسین و عملیات کربلای پنج.

به راستی اگر ما شهدا را الگوی خویش قرار می دادیم، در این کشور اینقدر دزدی و تقلّب وجود نمی داشت؛ اینهمه ریاست طلبی وجود نمی داشت. الگوهای ما امروزه سرمایه داران و ثروتمندان هستند، زیبایی را در چهرۀ زیبا و صدای خوش می بینیم.

پیشی شنبه 7 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 16:13 http://damobazdam.blogsky.com/

سلام به شما دوتا زوج خوشبخت.خوبین؟
شعر خیلی قشنگی بود.مرسی..
آپم.به ما هم حتما سر بزنین.نظر هم بگذارین.ممنون..
فعلا...

آنی شنبه 7 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 22:33 http://ngh2.blogsky.com

سلام
وای خیلی این شعر قشنگ بود
آقا چرا سروش نوشت رمز داره
بی مزه ها

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد