مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

این روزهای مریم ....

 

 

اینروزها پر از حس های غریبم  

گاهی سرشار از حس ه خوبم و خوشحال به خاطر دوباره مادر شدنم  

ولی گاهی پر از وحشت روزهای آینده ... 

وحشت دو تا بچه داشتن .. 

مسئولیت دوبرابر... 

واای می ترسم ... 

می دونم که راهی هست که خودم انتخاب کردم  

در واقع خودمون... 

 اما من خودم هنوز بچه ام  

دختر لوس کرده ی باباش.. 

حالا ماما ن ه دوتا بچه است ... 

خدایا کمکم کن... 

 

اما

عزیزم ...مهربون ه معصوم ه من تو نگران نباش 

با تمام این نگرانی های مامانی  

ما عاشقتیم  

پشتتیم  

دوستت داریم  

مراقبتیم عزیزم  

 

نمی دونی داداشی سروشت چطوری خودشو برات لوس میکنه  

اول که هر روز بوست میکنه  

بعدم جلوت کلی شیرین کاری در میاره ...  

و  مامانی رو می خندونه  

 

من فدای هردوتون.... 

خدا از چشم بد حفظتون کنه..... 

آمین. 

 

 

به اضافه ی اینکه این روزها خیلی درگیرم  

سرم بیشتر از همه عمرم شلوغه  

 از صبح تا شب حتی یه دقیقه  هم وقت استراحت ندارم 

خدایا کمکم کن 

کمک کن هم به کارهام بتونم برسم  

و هم بتونم  

محبتم رو مساوی بین عزیزانم تقسیم کنم ...  

  آمین ... 

 

 

پ.ن: از تو ممنونم ... 

ابه خاطر همه ی خوبی های که تو می دانی و من و خدای ما!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد