مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

اولین بار....

این اولین باریه که به عنوان والد به جشن رسمی فرزندم دعوت میشم.... 

 

دست و دلم می لرزه  

شوق دارم  

شیرین ه و از صمیم قلب خدارو شاکرم  

وقتی اولین قطعه ی برنامه اجرا میشه و من  

تورو با اون قد و قامت و صدای بلند و رسا میبینم  

گریه میکنم  

به معنی واقعی اشک شوق میریزم  

 

 

توی قطعه های بعدی می بینمت و عشق میکنم  

یه معنی واقعی کلمه ...  

بابایی همش روی خطه موبایله  

معلومه بغض داره  

و ما در سکوت احساساتمون رو قسمت میکنیم   

 وقتی روی صحنه برای مسابقه میام می دونم که  

این خاطره تا ابد برای هر دوی ما جاودانه  

ان شا الله ...

 نمی دونم من مادرم  

و حکایت سوسکه و مامانشه  

یا تو ستاره بودی  

نه واقعا ستاره ی جمع بودی  

 می درخشیدی ما شاالله .. 

 و ازت ممنونم به خاطر همه  ی  

حسی خوبی که بهمون دادی 

خدا از چشم بد حفظت کنه عزیز ه مادر..... 

دوستت دارم . 

  

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد