مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

امروز...

دیروز یه روز رویایی بود 

یه مشتری نسبتا خوب تو این بی بازاری 

رسیدن ماشین بعد از مدتها  

و مهمتر از همه خبر سلامت نی نی 

اما از نیمه شب گذشته تا الان ............. 

خدا کنه تجربه نکنید! 

ما تمام طول ۴ شنبه گذشته تا این ۴ شنبه رو مزاحم پدر و مادرم بودیم . به خاطر توصیه دکتر به مریم جهت استراحت مطلق. هم تجربه ی خوبی بود و هم سخت. از یه طرف بعد از مدتها تونستم بیش از روال معمول با پدر و مادر باشم و از یه طرف یه حس آزار دهنده به نام مزاحم بودن. هر چقدر هم میزبانان ما سعی کردند این حس رو از ما دور کنند ولی بدیهیه آدم میبینه که زندگی اونها رو کاملا از روال معمول خارج کرده... 

دیشب تا حالا حال مریم اصلا خوب نیست . دکتر هم در دسترس نبود. گفتن باید به بیمارستان مراجعه کنه. یک حالت دوبینی در او ایجاد شده همراه با لرز و بی تعادلی و افت فشار و سرگیجه .... سروش خواب بود. من مغازه م تا ۱۰ صبح بسته و تعارف که نداریم نوندونیمونه ! زنگ زدم به اویی که بی تردید با توجه به بیماری مادر مریم ، از او مهربانتر نسبت به خود نمی شناسم. گفتم می گی چیکار کنیم ؟؟؟ ولی برخوردی دیدم که ویران شدم ! یه حس وحشتناک........ بی پناه شدیم . خاهرای مریم هیچ کدوم شیراز نیستن  ، مادرش مریض و در بستر ، مجبور شد به زن داداشش زنگ زد! دائم دارم خودمو می خورم !  

آیا دوام بهترین مهربو.نیها هم نهایتش یه هفته است؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

بی خبال! غرق فکر و بی پناه و تنهایم . هر چند شاید مریم این پست رو رمزدار کنه ولی من از نوشتنش هیچ ابایی ندارم !

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد